بنی آدم

مرداد ۰۵، ۱۳۸۶

روز پدر با ياد پدر

هوالاعلی


خجسته ميلاد با سعادت مولود كعبه، ساقی كوثر، شافع محشر، فاتح خيبر، داماد پيمبر، مولای متقيان، امير مؤمنان، حضرت علی ابن ابيطالب عليه‌السلام و روز پدر بر امام عصر(عج)، و تمامی شيعيان ، دوستان و عزيزان، مبارك باد


سیزده رجب بود.
خورشید آرام آرام خود را از پشت کوه ابو قبیس بالا کشید.
نور کم فروغ خویش را روانه مکه، زیستگاه دیرین مردان خدا کرد.
کوچه‌ها شلوغ‌تر از هر روز به نظر می‌رسید.
اطراف کعبه ازدحام چشمگیری بود.
خورشید باز هم بالاتر آمد. اینک تکاپو و رفت و آمد غیر معمول مکه، کاملا جلب نظر می‌کرد. هر کس از خانه خارج می‌شد، یک راست به طرف کعبه می‌رفت.
اطراف مکه لحظه به لحظه شلوغ‌تر می‌شد.
این همه مردم، صبح اول وقت، به یقین برای طواف از خانه خارج نشده‌اند.
عده‌ای رنگ به چهره نداشتند.
تعدادی از زنان بنی‌هاشم، هراسان به کعبه می‌نگریستند. چند نفر به طرف در ورودی کعبه رفتند.
خدمتگزاران مسجدالاحرام از این در وارد کعبه می‌شدند و خانه را نظافت می‌کردند.
تلاششان برای ورود به کعبه بی‌نتیجه ماند.
یکی گفت: سه روز است که تلاش می‌کنیم این در را باز کنیم.
مردی گفت: تا به حال نه چنین چیزی دیده و نه شنیده‌ام.
شما را به خدا به این شکاف نگاه کنید!
دیوار شکاف خورده!
از هم باز شده!
یکی را در خود جای داده!
بعد هم دوباره بسته شده!
جوانی با صدای بلند فریاد کشید.
این کعبه است.
خانه خداست.
معمار آن آدم صفی و ابراهیم خلیل بوده.
آجرهایش با دستان اسماعیل ذبیح آشناست.
زمینش بدن انبیای بزرگ خدا را، در آغوش گرفته.
چگونه می‌شود سه روز، زن بارداری را در خود جای دهد؟
پیرمرد گفت:
من و دوستانم با چشمان خود دیدیم! ما چند نفر کنار کعبه حرف می‌زدیم، فاطمه بنت اسد وارد شد. به سختی راه می‌رفت. از درد به خود می‌پیچید. مقابل کعبه ایستاد، دست‌هایش رو به آسمان بود و مناجات می‌کرد.
نزدیک شدم ببینم با این حال زار برای چه اینجا آمده؟
با خدا چه کار دارد؟ شنیدم می‌گفت:
پروردگارا!
من به تو و به هر پیامبری که فرستادی، ایمان آورده‌ام.
هر کتابی که نازل کردی باور دارم.
گفته‌های جدم ابراهیم علیه السلام را تصدیق می‌کنم.
پیرمرد توضیح داد: می‌دانید که فاطمه بنت اسد، از نوادگان اسماعیل است.
بعد گفت: از تو می‌خواهم که به حق خانه‌ات و به حق فرزندی که همراه دارم.
- او که با من سخن می‌گوید و مونس من است و یقین دارم یکی از آیات عظمت توست - ولادت او را بر من آسان کنی.
تا این سخنان از دهان او خارج شد ناگهان دیوار کعبه شکاف برداشت! شکاف کاملاً باز شد.
به حدی که یک نفر بتواند به راحتی از آن رد شود. بعد هم او وارد شد و لبه‌های شکاف به هم رسید. اینک سه روز است داخل کعبه است. (1)
در همین گیر و دار چشم‌ها به طرفی برگشت. مردی با چهره‌ای جذاب وارد مسجدالحرام شد. لبخند دل نشینی بر لب داشت.
از همان دور که می‌آمد، به شکاف کعبه خیره شده بود؛ همان جایی که سه روز قبل باز شده بود و زن بارداری را در آغوش گرفته بود.
جمعیت اطراف کعبه افزوده شده بود و همگی متوجه مرد تازه وارد بودند او کیست؟ ابوطالب است! همسر فاطمه بنت اسد، که اینک در کعبه است.
ابوطالب در مکه از احترام فراوانی برخوردار بود و بزرگ خانه خدا محسوب می‌شد. در کارهای مهم، حرف، همیشه حرف او بود. پدرش عبدالمطلب نیز این گونه بود؛ همان که در داستان ابرهه و اصحاب فیل، شایستگی فراوانی از خود نشان داد.
ابوطالب نزدیک شد. مردم به احترام او کمی عقب ایستادند. کسانی که در اطراف نشسته بودند تمام قامت ایستادند. نزدیک شد و تا نزدیکی شکاف رفت. خدای بزرگ! این فرزند کیست که خانه خدا این گونه پذیرای مام اوست؟

پی‌نوشت:
1- یکی از فضائل امیرالمومنین، تولد آن حضرت در خانه خداست. به این صورت که: ... سلام بر تو ای دریای علوم، سلام بر تو که در کعبه به دنیا آمدی و ... . (بحار الانوار، ج 97، ص373)

برگرفته از کتاب"از کعبه تا بهشت"نوشته داود صفرزاده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


با سلام خدمت تمامی دوستان و عزيزان و تبريك مجدد به مناسبت اعياد ماه رجب

راستش سخته آدم در غياب پدر ، در مورد پدر و روز پدر بنويسه. بخصوص اين‌كه داغ هجرانش هنوز تازه باشه و هنوز تصوير زيبايش جلوی چشمان آدم در رفت و آمد باشه. خاطرات خيلی زيادی از آن مرحوم دارم منتهی زيباترين اون‌ها زمانی بود كه برای آخرين بار در بيمارستان بستری شد. از همان ابتدایی كه روی تخت بيمارستان قرار گرفت بر خلاف دفعات قبلی كه بيمارستان بستری می‌شد، خطاب به من گفت " شماها بريد به كارهاتون برسيد. به برادرت هم بگو نيازی نيست پيشم بمونيد. من هم كه ديگه بايد برم". هر روز كه می‌گذشت وضع جسمانی‌اش بدتر و بدتر می‌شد و زبانش برای بيان كلمات درست نمی‌چرخيد. بسياری از اوقات حرف‌هاش مفهوم نبود. اما چند چيز رو به صراحت و خيلی زيبا بيان می‌كرد. يكی مواقعی كه مي‌خواست از روی بستر بلند بشه و بنشينه خيلی واضح و شمرده يا علی می‌گفت و ديگری هنگامی كه می‌خواست سر روی بالش بذاره ، شهادتين رو به وضوح زير لب زمزمه می‌كرد. هيچ‌يك از اين حالات رو در دفعات قبل نداشت. گويا بهش الهام شده بود كه ديگر وقت رفتنه. راستش خيلي خاطرات شيرين زيادی از آن مرحوم دارم منتهی اكنون در وضعيتی نيستم كه از او بنويسم. ان‌شاالله در فرصتی مناسب بتوانم حق مطلب را در مورد او ادا كنم. خدايش رحمت كند.

در اين‌جا بر خودم لازم مي‌دانم از تمام كسانی كه چه با حضور دلگرم‌كننده خود در مراسم مختلف تشييع، تدفين و مجالس ختم پدر عزيزم تسلی‌بخش خاطرمان بودند و چه آنان كه از طريق تلفن، پيام، كامنت، ای‌ميل، مسنجر، اس ام اس و درج در وبلاگ خود محبتشان را ابراز نمودند، و همچنين دوست و برادر عزيزم امير (سالار) كه از هر نظر در برگزار كردن مراسم مختلف آن عزيز با دل و جان مرا ياری داد و برادر بزرگوارم حاج حسين، كه با به روز كردن اين كلبه با درج آگهی فوت آن عزيز مرا شرمنده خود ساخت، صميمانه تشكر و قدردانی نمايم . خداوند اموات و گذشتگان تمامی اين عزيزان را غريق رحمت خويش نمايد و بر شادی‌ها و سلامتی‌شان بيافزايد.

در پناه حق شاد و سربلند باشيد

التماس دعا

تیر ۱۲، ۱۳۸۶

هوالغفور



پدر حاج مهدی نويسنده وبلاگ بنی‌آدم




«از طرف دوستان حاج مهدی»