بنی آدم

مهر ۰۸، ۱۳۸۶

ليلة‌القدر

هوالرئوف


شب قدر است امشب مست مستم‌ ای خدا با تو
شدم تا مست دانستم كه هستم ای خدا با تو

در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو می‌خواهم
تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو

مخواه از من كه هرگز راه عقل و عافیت پویم
كه من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو

دویدم سال‌‌ها اما به دور افتادم از كویت
چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو

سر از خاك زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم
ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو

تو هر جا جلوه كردی من تو را دیدم پرستیدم
به هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تو

محمد خلیل مذنب (جمالی)

جمعیت از خود بی‌خود شده است. چراغ‏ها خاموش است. در تاریكى صداى گریه و ناله از هر سو برمى‌خیزد. انگار این‌ها همان انسان‏هایى نیستند كه ساعتى پیش در كوچه و خیابان راه مى‏رفتند از بقالى و لبنیاتى و نانوایى خرید مى‏كردند، گاهى بر هم اخم مى‏كردند و از یك‌دیگر دل‌گیر مى‏شدند. پیش خود هزار جور حساب و كتاب داشتند. انگار این‌ها از یك سیاره دیگر آمده‏اند، از سیاره عشق و دوستى؛ از سیاره دل‌هاى نرم و آماده. از سیاره‏اى كه در آن كسى به فكر مزه خورشتى كه با نان فردا شب خواهد خورد نیست. آنجا دیگر كسى به فكر بزرگى و كوچگى خانه، زیبایى و زرق و برق اتومبیل و لباس، تفاخر و رفاه و دنیاطلبى نیست. این‌ها از كجا آمده‏اند كه این‏طور ضجه مى‏زنند. این‏گونه از خود بی‌خود مى‏شوند. شانه به شانه هم مى‏نشینند و تكان‏هاى شانه یكدیگر را حس مى‏كنند. این‌ها از كجا آمده‏اند كه فضاى خاموش مصلى را با امواج آسمانى و عرشى خود به فضایى سرشار از نفس فرشتگان تبدیل كرده است.
صداى آرام بخش مجرى مراسم، فریادها را به سكوت مبدل مى‏كند: گوش كن امشب فرض كن این‌جا تنهایى، فرض كن هیچ كس جز تو نیست. تنهاى تنها. فرض كن در تنهایى قبر و در تاریكى قبر به خودت آمدى، یك عمر معصیت كردن، یك عمر خلاف اوامر الهى رفتار كردن، یك عمر جواب محبت‏هاى او را با بى‌اعتنایى دادن تمام شده است. حالا آوردنت این‌جا در آرام‌گاه ابدى، جایى كه هیچ برگشتى نیست، هیچ فریادرسى نیست. جایى كه تو هستى و نتیجه اعمال تو كه به صورت مار و مور و عقرب به جانت مى‏افتد. این تاریكى، همان تاریكى شب قبر است. فكر كن كه عذاب‏هاى الهى در راه هستند. تو را به جان على ‏(علیه السلام) كه امشب فرقش در محراب شكافته مى‏شود! این محیط را فراموش كن.
حالا یك نفر از تو مى‏پرسد شب‏هاى قدر چه كردى؟ از شب‏هاى قدر چه توشه‏اى برداشتى؟ وقتى درهاى رحمت ‏به رویت ‏باز بود، چرا استفاده نكردى؟ خدایا من امشب آمده‏ام كه بگویم اشتباه كردم. آمده‏ام بگویم نفهمیدم، نمى‏خواستم با توى مهربان، مخالفت كنم. خدایا اگر قرار است امشب مرا نیامرزى، همین الان مرا از دنیا ببر. حالا قرآن‏ها را روى سر بگیرید. قرآن خیلى عزیزه. قرآن را روى سرهاى خود بگیرید و در تاریكى قبر فریاد بزنید: الهى بك یا الله ...
صداى جمعیت ‏یك بار دیگر اوج مى‌گیرد هیچ كس حال خود را نمى‏فهمد. هیچ كس به فكر وضع ظاهرى خود نیست. گویا در این جمعیت هر كس در خلوت خود ناله مى‏كند؛ گویى هر كس از بدى اعمال خود ضجه مى‏زند.
این جمله را هم گوش كن: تو را به جان آقایى كه مرغابى‏هاى خانه دخترش هم براى او اشك مى‏ریختند، گوش كن. مى‏خواهم در همین حالى كه دارى یك دعا بخوانم. خدایا اگر امشب در سرنوشت ‏یك‌ ساله ما مقدر كردى كه این آخرین شب قدرى باشد كه آن را درك مى‏كنیم، خدایا كارى كن كه امشب، شب آمرزش ما باشد. شب بخشیده شدن گناهان ما باشد.
صداى آمیخته با گریه مداح در میان فریادهاى حاضران گم مى‏شود. مراسم شب نوزدهم پایان یافته است. چراغ‏ها روشن مى‏شود، چهره‏ها هنوز اشك‏آلود است. جمعیت‏ به آرامى از فضاى مصلى خارج مى‏شوند.
براى گفت‏ و گو جوان هجده ساله‏اى را انتخاب مى‏كنم كه با شلوار لى و بلوز نوشته‏دارى كه بر تن دارد، كاملا شبیه جوان‏هاى امروزى است؛ همان‏ها كه بعضى‏ها اصلا انتظار دیدنشان را در چنین جاهایى ندارند. او را از وقتى كه با ناله‏هاى دلخراشش، در تاریكى مصلى بر سر و رو خود مى‏زد، نشانه كرده بودم. چند قدمى به دنبالش مى‏روم كاملا از فضاى مصلى خارج شدیم. دو سه قدم در كنارش برمى‏دارم و هنگامى كه توجهش جلب مى‏شود، مى‏گویم:
- قبول باشه، مراسم با حالى بود.
- سرى تكان مى‏دهد، به علامت تایید و مى‏خواهد در سكوت، راهش را ادامه دهد كه باز مى‏گویم بچه كدام محله‏اى؟ با كنجكاوى نگاهم مى‏كند، نگاهش آن چنان نافذ است كه بیش از آن نمى‏توانم مقاومت كنم و ناگهان ماجراى تهیه گزارش را مى‏گویم. با تعجب گوش مى‏كند. مثل این ‏كه اولین بارى است كه در چنین موقعیتى قرار مى‏گیرد. شاید هم اصلا انتظارش را نداشته كه در چنین جایى مورد نظرخواهى قرار بگیرد. اما هر چه هست، انگار با خودش كنار مى‏آید كه چند كلمه‏اى از احساسش در شب قدر صحبت كند:
«امشب چشم من به روى چیزهایى باز شد كه پیش از این نمى‏دیدم، اگر هم جسته و گریخته، گاهى كسى در این مورد حرفى مى‏زد، برایم خیلى مهم نبود. اما حالا حس مى‏كنم سبك شده‏ام، حس مى‏كنم پاك شده‏ام، حالا من هم مى‏توانم او را صدا بزنم.»


منبع:
مجله دیدار آشنا، ش 18، محسن قائمى .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تلاوت جزء سی‌ام قرآن كريم - استاد شاطری
ترتيل ويژه با تلاوت 5 استاد
غريب كوفه1 (مرثيه)
غريب كوفه2 (مرثيه)
غريب كوفه3 (مرثيه)
اعمال شب‌هاى قدر
دعای جوشن كبير

خيلی خيلی التماس دعا

مهر ۰۳، ۱۳۸۶

مولود رمضان

هوالكريم

ای مولود خجسته رمضان! ای بدر تمام ماه خدا! تو تنهاترین فرزند رمضانی و آسمان، در پیشگاه كرم و بخشش تو، با این همه ابرهای باران زایش، گمشده‌ای غریب بیش نیست. رسول رحمت، تو را بر شانه‌های خویش سوار می‌كرد و بر تو مباهات می‌نمود. تو ادامه محمد (ص) و كرانه علی (ع) هستی. تو امام مایی و ما مُرید و دلداده تو. و اینك در بهار شكفتن تو، در فصل خدا، بر خود از رهبری تو می بالیم و بر نامت كه زینت همه خوبی‌ها و نیكی‌هاست، افتخار می‌كنیم.



پیشواى دوم جهان تشیع كه نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در پانزدهمین شب از ماه مبارك رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه (1)، خانه رسالت پس از انتظار طولانی به استقبال مولود محبوب خود می شتافت، درست همان گونه كه گلی با طراوت و شاداب، پس از مدتی تشنگی از یك قطره زلال و گوارای شبنم استقبال می‌كند. نوزاد به نیای خویش، یعنی رسول بزرگ اسلام (ص)، بسیار شباهت داشت، اما وی به هنگام تولد این نوزاد حضور نداشت تا مژده ولادت را به آن حضرت برسانند. پیامبر(ص) به سفری رفته بود و به زودی به مدینه مراجعت می‌كرد. خانواده با اشتیاقی وافر چشم به راه بازگشت پیامبر (ص) بود. و هیچ یك از آداب و رسوم تولد را برگزار نكرده بودند تا آن‌كه پیامبراكرم (ص)از مسافرت بازگشت و بنابرعادت همیشگی خویش، نخست به سوی خانه فاطمه زهرا رهسپار شد. چون مژده تولد كودك را به پیامبر خدا (ص)رساندند، سروری زایدالوصف آن حضرت را فرا گرفت و خواستار دیدن كودك شد. چون كودك را در آغوش گرفت، بویید و بوسید و در گوش‌هایش اقامه و اذان گفت و پس از آنكه از پوشاندن جامه زرد به كودك نهی كرد، دستور داد تا خرقه‌ای سپید بیاورند و كودك را در آن بپیچند. پیامبر اعظم منتظر بود تا ببیند آیا از آسمان خبر تازه‌ای درباره این كودك فرود می آید یا نه؟ وحی نازل شد و خطاب به آن حضرت گفته شد: نام فرزند هارون، جانشین موسی(ع) ، شـُبّر بود وعلی نیز نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسی، پس این كودك را" حسن" نام‌گذاری كن كه حسن درعربی مرادف شبّر است.
نام حسن در مدینه، همچون بوی خوش گل‌ها پیچید. مژده دهندگان با گرم‌ترین و شایسته‌ترین تبریكات به خدمت پیامبر(ص) آمدند، زیرا حسن نخستین فرزند خانه رسالت بود و چشم پیامبراكرم (ص) و یاران بزرگوارش به وی دوخته شده بود. او تجدید كننده رسالت پیامبر بود و در آینده، مقتدا و الگوی مسلمانان صالح به شمار می‌آمد. او پس از پیامبر ادامه دهنده راه و رسالت آن حضرت بود. روز بعد، پیامبر(ص)فرمود تا قوچی بیاورند و قربانی كرد. چون قربانی را نزد آن حضرت آوردند، وی خود آمد تا بدین مناسبت دعایی بخواند. پس فرمود:" بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا! استخوان آن درمقابل استخوان حسن و گوشت آن درمقابل گوشت او و خون آن در برابر خون او و موی آن در برابر موی او. خدایا! این را نگاهبان محمد و آل او قرار بده." سپس دستور داد گوشت قربانی را میان تنگ‌دستان و مستمندان تقسیم كنند تا این كار پس از وی در میان مردم سنت گردد. و خانواده‌های توان‌گر در هر مناسبتی گوسفندی قربانی كنند تا بدین وسیله ثروت در میان مردم توزیع شود و تنها در میان توان‌گران و اغنیا نباشد. روزی پیامبر (ص)درحضور لبابه، ام الفضل، همسرعباس ابن عبدالمطلب، عموی خویش، حسن را در آغوش می‌گیرد و می‌فرماید:
آیا درباره من خوابی دیده‌ای؟
آری ای رسول خدا.
آن را بازگوی.
چنان دیدم كه پاره‌ای از تن شما در دامن من افتاده است.
پس پیامبر(ص) لبخندی زد و كودك شیرخواره را به دست او سپرد و فرمود: آری این تأویل رؤیای توست. او پاره تن من است. بدین ترتیب ام الفضل به عنوان دایه امام حسن (ع ) برگزیده شد.
كودك در كنف حمایت رسول بزرگوار اسلام و در زیر سایه پدرش امام علی (ع ) و حضرت زهرا (س) بزرگ می‌شد تا بدین‌وسیله تمام معانی و مفاهیم اسلام ناب را از چشمه‌سار رسالت و تمام ارزش‌های ولایت را در زیر سایه ولایت و همه فضایل ومكارم را از منبع عصمت و فضیلت بیاموزد. حسن بن على (ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درك نكرد زیرا او تقریباً هفت سال بیش نداشت كه پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت. پس از درگذشت پیامبر (ص)تقریبا سى سال در كنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت على (ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید.

كرامت و سخاوت امام حسن مجتبی (ع)
در آیین اسلام، ثروت‌مندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهی‌دستان اجتماع به عهده دارند و به حكم پیوندهاى عمیق معنوى و رشته‏‌هاى برادرى دینى كه در میان مسلمانان برقرار است، باید همواره در تأمین نیازمندی‌هاى محرومان اجتماع كوشا باشند. پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلكه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام‌بخش دل‌هاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهی‌دستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى‌گشت. هیچ آزرده‌دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی‌كرد، جز آنكه مرهمى بر دل آزرده او نهاده می‏شد. گاه پیش از آنكه مستمندى اظهار احتیاج كند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می‏ساخت و اجازه نمی‏داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد. سیوطى در تاریخ خود می‏نویسد: "حسن ابن على داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود". (2)
امام مجتبى(ع) گاهى مبالغ قابل توجهى پول را، یك‌جا به مستمندان می‌‏بخشید، به طورى كه مایه شگفت واقع می‏شد. نكته یك چنین بخشش چشم‌گیر این است كه حضرت مجتبى(ع) با این كار براى همیشه شخص فقیر را بى‌نیاز می‏ساخت و او می‏توانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانه‏اى تشكیل بدهد و احیاناً سرمایه‏اى براى خود تهیه نماید. امام روا نمی‏دید مبلغ ناچیزى كه خرج یك روز فقیر را بسختى تأمین می‏كند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز كند.
روزى عثمان در كنار مسجد نشسته بود. مرد فقیرى از او كمك مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد كسى راهنمایى كن كه كمك بیشترى به من بكند. عثمان به طرف حضرت مجتبى و حسین بن على (ع) و عبدالله جعفر، كه در گوشه‏اى از مسجد نشسته بودند، اشاره كرد و گفت: نزد این چند نفر جوان كه در آنجا نشسته‏اند برو و از آن‌ها كمك بخواه. وى پیش آنها رفت و اظهار مطلب كرد. حضرت مجتبى (ع) فرمود: از دیگران كمك مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: دیه‌اى (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن به كلى عاجز گردد، یا بدهى كمرشكن داشته باشد و از عهده پرداخت آن برنیاید، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد. آیا كدام یك از این‌ها براى تو پیش آمده است؟ (3) گفت: اتفاقاً گرفتارى من یكى از همین سه چیز است. حضرت مجتبى (ع) پنجاه دینار به وى داد. به پیروى از آن حضرت، حسین بن على (ع) چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دینار به وى دادند. فقیر موقع بازگشت، از كنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه كردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى می‌‏خواهم؟ اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یكى از آنها (حسن ابن على) در مورد مصرف پول از من سوال كرد و من جواب دادم و آنگاه هر كدام این مقدار به من عطا كردند. عثمان گفت: این خاندان، كانون علم و حكمت و سرچشمه نیكى و فضیلتند، نظیر آنها را كى توان یافت؟(4)
حسن ابن على (ع) تمامى توان خویش را در راه انجام امور نیك و خداپسندانه، به كار می‏گرفت و اموال فراوانى در راه خدا می‏بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى‌سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى‌نظیر ثبت كرده‏اند كه در تاریخچه زندگانى هیچ كدام از بزرگان به‌چشم نمی‏خورد و نشانه دیگرى از عظمت نفس و بی‌اعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا است.
نوشته‌اند: "حضرت مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم كرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید." (5)

منابع:
1 - ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب
2 - كان الحسن رضى الله عنه له مناقب كثیره
3 - ان المسالة لا تحل الا فى احدى ثلاث: دم مفجع، او دین مقرع، او فقر مدقع ففى ایها تسئل؟
4 - مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعة الاسلامیة، 1393 ه.ق، ج 43، ص 333.
5 - سیوطى، تاریخ الخلفا، ط3

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خيلی خيلی التماس دعا

شهریور ۲۲، ۱۳۸۶

شهر رمضان

هوالكريم


فرا رسیدن ماه مبارك رمضان ، ماه عبودیت وبندگی ، ماه ضیافت الله ، ماه انس با خدا بر میهمانان این ضیافت الهی تبریك و تهنیت باد


سلام بر ماه صبورى مؤمنان و ماه مؤمنان صبور، ماه راز و نماز، ماه حاجات و مناجات، ماه يقين، ماه كتاب مبين. سلام بر ماه شور شوكت ايمان و روح رحمت رحمان. سلام بر خجسته جان، سلام بر رمضان.

رمضان، ماه ميعاد است و گاه ياد: ميعاد با معبود و گاه حضور در هميشه نور. ماه گذشتن و رسيدن: گذشتن از خويش و رسيدن به خويش، ماه شكيبايى تن و شادمانى جان.
روضه رمضان، بهار جانهاست و طراوت ايمانها. دل از عطش ديدار. بى‏تاب است و جان از چشمه‏ساز نيايش، سيراب. دست‏ها پيچك سبز دعاست و چشم‌ها چشمه شوق.
روضه رمضان، فصل سر سبز جان مؤمن است. فصل شكفتن، از نو شكفتن، ديگر گونه شكفتن، فصل جوانه‏زدن، جوان شدن، بهارى شدن و جارى شدن در اقيانوس بى‏كران رحمت.
روضه رمضان، بهار التجا و رجاست، بهار سجاده‏هاى باز آگاهى است و شكفتن در بهاران خرم الهى.
رمضان، روح سبز پرهيزگارى است و دست دوست‏بر شانه‏هاى عاشق روزه‏داران است.
روزه، شكر است و ذكر، و رمضان دعا و دعوت است و روح و رحمت; «ماهى كه آغازش مهر، ميانه‏اش آمرزش و پايانش رهايى از آتش است‏».
رمضان، وادى ياد است: ياد معبود و در اين وادى بايد با قدم صدق و نيت صادق گام نهاد: « ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدمنا ».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

با یاد خدای قدر
صدای قدم‌های ماهِ خوبی‌ها، دل ِ خاکی‌ام را آگاه ساخته است که لحظه‌ی وداع نزدیک است.
لحظه‌ی وداع با ماه مهدی، با شعبان، و من در آخرین ثانیه این ماه به مناجات شعبانیه نشسته‌ام "و اسمَع دُعائی اِذا دَعَوتُک1
پس از آن "و اسمَع نِدائی اِذا دَعَوتُک2من. "ذلک العشقِ" من، "لاریب فیه"، ای خدای عاشقی‌ام . من در آغوش مُهر دلدادگی‌ام. و باران روزه‌داری‌ام "انتَ ربُّ العظیم3
***

***
صبح دلدادگی‌ام را با آهنگ دل نواز "الّلهم اِنی اَسئَلُک مِن بَهائِک4مأمن من تو هستی ای خدای دیدگانم و من، زیر چتر پروردگاریت، از باران غم، که در این زندان، بر سر و رویم می‌بارد ایمن شوم . من، روزه‌دار عاشقی‌ام. تشنه‌ی دیدار توأم. نگاهم کن تا سیراب شوم. نگاهم را پذیرا باش که هر چه سفیر تو، قرآن را می‌نگرم سیر نمی‌شوم.
***
عطر آش نذری همسایه و صدای ربّنای استاد، تمنای دلم را آشکارتر ساخته است تا من عاشقانه‌تر به ختم شمیم عاشقی‌ام بپردازم و آل عمراندلم را در عدد سی فریاد کنم. "ربّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ اِذ هَدَیتَنا و هَب لَنا مِن لَدُنکَ رَحمَة اِنَّکَ انتَ الوهّاب5
***

ای خدای آسمانی دلِ خاکی‌ام "رُدَّ کُلَّ غَریب6
منی که دَم عاشقی‌ات، گِل وجودم را بیدار ساخت، با نسیم نوازشت دوباره بیدارم ساز؛
ای کسی که "عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر"ی .
بار الها، ببخشا که من ِ خاکی، آلوده‌ی دنیا گشته‌ام.
ای خدای شَهر ِ رمضان که "اَنزَلتَ فیه" کتاب جاویدان را، "اِغفرلی تِلکَ الُذنوب العِظام" راکه کسی جز معبود دلم نمی‌بخشاید "یا علّام" .
فرشتگان بارگاهت در این قدر آسمانی، زمین را به قدر آورده‌اند تا قدر دلتنگی‌ام را به مهدی‌ات بگویند و مهدی بداند که من، من ِ منتظِر، از انتظار خسته نمی‌شوم تا بیاید ... العَجَل العَجَل العَجَلَ7
و من ضجّه می‌زنم "یا مُفی العَهد8
من ِ بارانی با آمدنش عافیت می‌یابم، بگو بیاید. "اِنّا اَنزَلناه ُ فی لَیلَة القدر" قرآن در حضور ستارگان آسمانی می‌درخشد و من، دلم برای حضور مهدی می‌تپد.
"و ما اَدراک ما لَیلَةُ القدر" و کسی انتظارم را درک نمی‌کند "لَیلَةُ القدرِ خیرٌ مِن اَلفِ شَهر" هزار ماه کم است بگو هزار سال "تَنَزَّلُ الملئِکةُ و الرّوح"، تا درد انتظارِ مرا، به سویت آورند؟
من منتظرم! بگو بیاید.
"سلامٌ هی حتّی مَطلَع الفَجر" تا وقتی تو بیایی همه شب، شب ِ قدر من است و من تا صبح می‌گریم، تا صبح ناله می‌کنم، تا صبح می‌خوانم سرود ِ زندگی بخش را: "اللّهم کُن لِوَلیک َالحجَّةِ ابنِ الحَسَن".

ياس خاكی

1- مناجات شعبانيه- مفاتيح الجنان
2- مناجات شعبانيه- مفاتيح الجنان
3- فرازی از دعای "يا علی يا عظيم" از دعاهای ماه رمضان
4- دعای سحر- مفاتيح الجنان
5- سوره آل عمران، آيه 8
6- فرازی از دعای "اللهم ادخل علی اهل القبور السرور" از دعاهای ماه رمضان
7- دعای عهد - مفاتيح الجنان
8- دعای جوشن كبير- مفاتيح الجنان