ایكاش ما را فرصت زير و بمی بود
در این یكی دو روز كه اخبار برخی از سایتهای دوچهره (دوزيست) را میخواندم از كثرت اخبار و تحلیلهایی كه در توجیه یك نامه غلط منتشر شده بود حالت تهوع بهم دست داد اما یك نكتهای به ذهنم رسید و آن اینكه هر قدر میزان غلظت "گند" (معادل فارسی برای گاف و یا سوتی) یك اقدام بالاتر باشد هجمه اطرافیان متعصب در دفاع و توجیه آن و یا به عبارتی "گندزدایی" از آن بیشتر است. غافل از آنكه هر قدر این گندزدایی با هجمه و توأم با مجریان بیشتری باشد بوی تعفن آن بیشتر و گستردهتر و حجم آن نیز وسیعتر خواهد شد و هر كدام از این گندزداییها خود گندی بر آن گند اصلی خواهد افزود.
این روزها در این فكرم كه ای كاش نامههایی كه سردار! برای خاتمه جنگ و پذیرش قطعنامه به حضرت امام (ره) نوشته بود در آن زمان نیز همانند این نامه كذايی، سرگشاده بود! آن وقت شايد جام زهر قبل از رسيدن به مقصد میشكست! البته هر چیزی را حكمتی است و در هر اتفاقی مصلحتی نهفته است كه ما از آن بی خبریم. مثل عریان شدن عمروعاص در برابر حضرت علی(ع) و نجاتش از مرگ حتمی كه اگر اين اتفاق نمیافتاد شايد بسياری از فتنهها سر بلند نمیكرد و اين همه مصيبت به علی(ع) و آل او وارد نمیشد. اما در اين حكمت ماندهام كه چرا امام با آن همه ابهت و عظمت و نيروی مردمی پشتيبان دليل نوشيدن جام زهر را به آينده موكول كرد!!!
"اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، اين است كه من تا چند روز قبل معتقد به همان شيوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و كشور و انقلاب را در اجراى آن مىديدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى كه از ذكر آن فعلًا خوددارى مىكنم، و به اميد خداوند در آينده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى كارشناسان سياسى و نظامى سطح بالاى كشور، كه من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم (1)..."
يعنی چه منعی برای بيان آن وجود داشت؟؟؟
هنوز هم بعد از حدود بيست و يك سال از پذيرش قطعنامه در تفسير اين قسمت از نامه حضرت امام به سران سه قوه مبنی بر پذيرش قطعنامه 598 ماندهام.
برچسبها: سیاسی، ولایت
نظرات رسيده: 8
دی ۱۶, ۱۳۸۸ ۱۲:۳۸ قبلازظهر
نظر
سید فرهاد :
سلام و عرض ادب خدمت دوست بزرگوارم انشالله همیشه شاد و خرم در کنار خانواده محترم زندگی را سپیر نمائید از مطالب زیبای وبلاگتان بهره مند گشتم دست حق یارتان
دی ۲۱, ۱۳۸۸ ۹:۰۶ قبلازظهر
نظر
ناشناس :
پس از بیست سال این گونه از سردار یاد کردن
1-کمال نامردی است .
2- جفا به امام است .
کمی انصاف ...............
دی ۲۱, ۱۳۸۸ ۶:۴۸ بعدازظهر
نظر
مهدي :
با سلام خدمت ناشناس عزيز. به گفته همان امام عزيز، ملاك حال افراد است. آيا فكر نمي كنيد شناخت ما از آن سردارتان در همان بيست سال پيش مشكل داشته؟ آيا واقعا رضايي و موسوي كه تصويرشان را بيست سال و اندي پيش مقدس مي دانستيد مقدس بودند؟ منتظري چطور؟ آيا قبل از 65 با بعد از 65 يكي است؟ و يا اين كه قبل از 65 هم همان فرد بعد از 65 بوده منتهي ما درك نكرده بوديم؟ يك سوال. رضايي چندين باراز موسوي نزد امام وساطت مي كند و فقط دوبار موفق مي شود و آن هم زماني كه حواله او را به رزمندگان مي دهد. اما واقعا حرف ايشان صحت داشت و رزمندگان موسوي را تا اين حد ستايش ميكردند كه تداوم جنگ به او وابسته باشد؟ شما را نمي دانم ولي بنده همان زمان هم موسوي و افكار و عقايدش و همچنين مديريتش را قبول نداشتم. خيلي از اطرافيانم را نيز كه در خطوط مقدم مي ديدم همين نظر را داشتند. پس چرا به نام رزمندگان وساطت كرده است در حالي كه چنين نبوده. كسي كه با امام خود صادق نيست سردار مي شود؟ مگر نه اين است كه طلحه و زبير از شجاع ترين رزمندگان پيامبر بوده اند؟ پس چرا؟؟؟ بگذريم. انشاالله كه بنده اشتباه كرده باشم و عملكرد ايشان از روي حماقت بوده باشد نه از روي سياست
دی ۲۲, ۱۳۸۸ ۱:۲۴ قبلازظهر
نظر
ناشناس :
کسی که از تاریخ عبرت نیاموزد کافر است.
دی ۲۲, ۱۳۸۸ ۵:۲۰ بعدازظهر
نظر
شناس :
مرگ بر موسوی می گویی در حالی که دوربینها رو به توست برای پخش مستقیم از کانال سراسری.
من مرگ بر دیکتاتور می گویم در حالی که باتوم ها رو به من است.
تو را با اتوبوس می آورند و برای من خیابان ها را می بندند.
تو را مردم و مرا فتنه گر می نامند.
تو امنیت شغلیت تامین شده و من نگران امنیت جانیم هستم.
در میان شما پرچم و پوستر پخش می شود و در میان ما اشک آور و گاز فلفل.
این است فرق من و تو ...
دی ۲۳, ۱۳۸۸ ۱۲:۰۴ قبلازظهر
نظر
مهدي :
نه عزيز من اين طوري ها هم نيست. فكر نكن همه عالم و آدم همانند خودتان احمق هستند. من با اتوبوس نرفته ام با دل و جان خودم رفته ام. همانند همان خيل عظيمي كه لرزه بر جان شما و اربابانتان انداخت.
من نه بابت اين كار حقوق مي گيرم نه وعده و وعيد ولي شما دلار و يورو گرفته ايد و بابت اعمالتان گرين كارت و تابعيت كشورهاي غربي
امنيت شغلي من هيچ فرقي با بيست سال پيش ندارد و امنيت جاني ام نيز همانند امروز ممكن است با يك بمب از سوي كساني كه مزدور قلم و سلاح بدستشان هستي به اتمام برسد. اما امنيت شغلي شما را اتحاديه اروپا، آمريكا و اسراييل به خاطر جاسوسي براي ميهن و وطن، و امنيت جانيتان را نيز به واسطه سازمانها و كميتهاي حقوق بشر تضمين كرده است.
مرا مردم مي نامند چون در ميان مردم ديده مي شوم و همراه مردمم. اما تو را به حق فتنه گر مي خوانند چون در ميان فتنه گراني و تنها به واسطه آتش، قتل، آشوب و ... امرار معاش مي كني.
پس قطعا فرق است بين من و ما، و تو و امثال تو
همين كه تو را آموخته اند ناشناس و جعلي بيايي نشان ازهويت واقعي تو دارد و بس.
دی ۲۳, ۱۳۸۸ ۱۲:۳۲ قبلازظهر
نظر
مهدي :
اما يه كم بيايي اين طرف و از اين زاويه بنگري مي بيني كه حق با تو است:
من امنيت شغلي و جاني دارم چون در ميان مردم هستم. مردم من 69.993.000 نفر و مردم تو 7.000 نفر. مردم طبيعي است كه مردم من مرا و من نيز مردمم را دوست دارم و همين براي من امنيت است. اما تو امنيت نداري چرا كه اگر دست از پا خطا كني و آنچه برايت ديكته شده به جا نياوري آن وقت بايد نقش ندا سلطان را بازي كني. آنوقت بايد همانند خواهر زاده موسوي به قربانگاه خودساخته در آيي تا نهضت حماقت و جهالت زنده بماند. و يا اگر ارزش اين قرباني را هم برايت قايل نباشند آن وقت است كه فيلمها و عكسهايي را كه با دوستان از جنس مخالفت داشته اي را بر روي اينترنت بيابي و سر به بيابان بگذاري. و شبانه روز منتظر اين باشي كه شايد شريك زندگيت از روابط سبزت! مطلع شود!!
من آسايش زندگي دارم ولي تو راست مي گويي ديگر زندگي برايت معنا ندارد. چرا كه از همان لحظه كه پايت به غرب مي رسد و پاداش خوش خدمتي ات را طلب مي كني بايد در يك گروهك پوشالي به خدمت درآيي. همسر، مادر و خواهرت را برايشان هديه كني و خودت نيز شبانه روز پذيراي رزمندگان! جنبش مقاومت باشي. و تا آخر عمر براي چيزي بجنگي و مبارزه كني كه هيچ گاه سايه آن را هم نتواني رويت كني.... بگذريم بيش از اين نميخواهم تو را با آينده ات آشنا كنم. اگر عقلي برايت وجود داشته باشد تو را همين اندك بس است.
دی ۲۳, ۱۳۸۸ ۹:۵۴ قبلازظهر
نظر
شناس :
همین که در زمره طرفداران آقایانی همچون مشایی هستید مرا بر صحت عقیده ام استوار می کند.
بازگشت به صفحه اصلی