بنی آدم

آبان ۰۱، ۱۳۸۵

روز پاداش الهی

هوالرزاق


سلام

عيد سعيد فطر را به شما و عموم مسلمانان جهان تبريك عرض می‌كنم




اى مردم! اين روز شما روزى است كه نيكوكاران در آن پاداش مى‏گيرند و زيانكاران و تبهكاران در آن مايوس و نااميد مى‏گردند و اين شباهتى زياد به روز قيامتتان دارد، پس با خارج شدن از منازل و رهسپار جايگاه نماز عيد شدن به ياد آوريد خروجتان از قبرها و رفتنتان را به سوى پروردگار، و با ايستادن در جايگاه نماز به ياد آوريد ايستادن در برابر پروردگارتان را و با بازگشت ‏به سوى منازل خود، متذكر شويد بازگشتتان را به سوى منازلتان در بهشت‏ برين. اى بندگان خدا، كمترين چيزى كه به زنان و مردان روزه‌‏دار داده مى‏شود اين است كه فرشته‏اى در آخرين روز ماه رمضان به آنان ندا مى‏دهد و مى‏گويد:
هان! بشارتتان باد، اى بندگان خدا كه گناهان گذشته‏‌تان آمرزيده شد، پس به فكر آينده خويش باشيد كه چگونه بقيه ايام را بگذرانيد.
عارف وارسته ملكى تبريزى درباره عيد فطر آورده است: عيد فطر روزى است كه خداوند آن را از ميان ديگر روزها برگزيده است و ويژه هديه بخشيدن و جايزه دادن به بندگان خويش ساخته و آنان را اجازه داده است تا در اين روز نزد حضرت او گرد آيند و بر خوان كرم او بنشينند و ادب بندگى بجاى آرند، چشم اميد به درگاه او دوزند و از خطاهاى خويش پوزش خواهند، نيازهاى خويش به نزد او آرند و آرزوهاى خويش از او خواهند و نيز آنان را وعده و مژده داده است كه هر نيازى به او آرند، بر آوره و بيش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشند و از مهربانى و بنده‏‌نوازى، بخشايش و كارسازى در حق آنان روا دارد كه گمان نيز نمى‏برند.
روز اول ماه شوال را بدين سبب عيد فطر خوانده‌‏اند كه در اين روز، امر امساك و صوم از خوردن و آشاميدن برداشته شده و رخصت داده شد كه مؤمنان در روز افطار كنند و روزه خود را بشكنند فطر و فطور به معناى خوردن و آشاميدن، ابتداى خوردن و آشاميدن است و نيز گفته شده است كه به معناى آغاز خوردن و آشاميدن است پس از مدتى از نخوردن و نياشاميدن. ابتداى خوردن و آشاميدن را افطار مى‏نامند و از اين رو است كه پس از اتمام روز و هنگامى كه مغرب شرعى در روزهاى ماه رمضان، شروع مى‏شود انسان افطار مى‏كند يعنى اجازه خوردن پس از امساك از خوردن به او داده مى‏شود.
عيد فطر داراى اعمال و عباداتى است كه در روايات معصومين عليهم السلام به آنها پرداخته شده و ادعيه خاصى نيز آمده است.
از سخنان معصومين عليهم السلام چنين مستفاد مى‏شود كه روز عيد فطر، روز گرفتن مزد است. و لذا در اين روز مستحب است كه انسان بسيار دعا كند و به ياد خدا باشد و روز خود را به بطالت و تنبلى نگذراند و خير دنيا و آخرت را بطلبد.
و در قنوت نماز عيد مى‏خوانيم:
... اسئلك بحق هذا اليوم الذى جعلته للمسلمين عيدا و لمحمد صلى الله عليه و آله ذخرا و شرفا و كرامة و مزيدا ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تدخلنى فى كل خير ادخلت فيه محمدا و آل محمد و ان تخرجنى من كل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد، صلواتك عليه و عليهم اللهم انى اسالك خير ما سئلك عبادك الصالحون و اعوذ بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون‏.
بارالها! به حق اين روزى كه آن را براى مسلمانان عيد و براى محمد صلي الله عليه و آله ذخيره و شرافت و كرامت و فضيلت قرار دادى از تو مى‏خواهم كه بر محمد و آل محمد درود بفرستى و مرا در هر خيرى وارد كنى كه محمد و آل محمد را در آن وارد كردى و از هر سوء و بدى خارج سازى كه محمد و آل محمد را خارج ساختى، درود و صلوات تو بر او و آنها، خداوندا، از تو مى‏طلبم آنچه بندگان شايسته‌‏ات از تو خواستند و به تو پناه مى‏برم از آنچه بندگان خالصت‏ به تو پناه بردند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تلاوت جزءسی‌ام قرآن استاد شاطری

نیایش امام سجاد علیه السلام در وداع از ماه مبارک رمضان

اعمال عيد فطر


مهر ۲۲، ۱۳۸۵

اون آقایی كه شبا رد می‌شد از كوچه ما كيسه بدوش كو؟

هوالحق

شهادت مولی الموحدين اميرالمؤمنين حيدر كرار بر عموم شيعيان جهان تسليت باد



اون آقایی كه شبا
رد می شد از كوچه‌ی ما
كیسه به دوش كو؟؟
رد پای پر خراش بی خروش كو؟؟
اون آقای خرقه پوش كو؟؟

كجاست اون آقا كه پینه های دستاش
مرهم دلای ما بود؟
نفس سبز نیگاهش
همیشه حلال مشكلای ما بود؟

می شه یكبار دیگه
سر بزنه به خونه ی ما؟
بگیره نشونی از
غربت بی نشونی ما؟

موهای آقا سفیده جوونا
كیسه رو ازآقا بگیرین
قامت آقا خمیده جوونا
كیسه رو از آقا بگیرین

جوونا آقا بشین
زنده كنین رسم جوونمردی رو امشب
یتیما منتظرن
زنده كنین شیوه ی شبگردی رو امشب

یتیما پشت درای خونشون
منتظر آقا نشستن
گوش به زنگ تق تق
یه جفت صدای پا نشستن

موهای آقا سفیده جوونا
كیسه رو از آقا بگیرین
قامت آقا خمیده جوونا
كیسه رو از آقا بگیرین

حیدر كرار نیم
خانه نشینم ولی
جان به فدای جگر
سوخته‌ات یا علی

دستای پینه بسته علی
به همراه منه
خونه نشینی علی
آتیش به جونم میزنه

تو كوله بار شعر من
اسم قشنگ علیه
قافیه تنگ دلم
از دل تنگ علیه

تو كوچه‌های غربتم
نشونی از مولا میدن
اهل محل سلاممو
جواب سربالا میدن

به من می‌گن علی كیه؟
علی امام عاشقاست
به من می‌گن علی چیه؟
داغ دل شقایقاست

توی نجف یه خونه بود
كه دیواراش كاگلی بود
اسم صاحاب اون خونه
مولای مردا علی بود

نصف شبا بلند می‌شد
یه كیسه داشت كه برمی داشت
خرما و نون و خوردنی
هرچی كه داشت تو اون می‌ذاشت

راهی كوچه‌ها می‌شد
تا یتیما رو سیر كنه
تا سفره خالیشونو
پر از نون و پنیر كنه

شب تا سحر پرسه میزد
پس كوچه‌های كوفه رو
تا پر بارون بكنه
باغای بی شكوفه رو

عبادت علی مگه
می‌تونه غیر از این باشه
باید مثل علی بشه
هر كی كه اهل دین باشه

بعد علی كی می‌تونه
محرم راز من بشه
درد دلم رو گوش كنه
تا چاره ساز من بشه

فردا اگه مهدی بیاد
دردا رو درمون می‌كنه
آسمون شهرمونو
ستاره بارون می‌كنه

چشماتو وا كن آقاجون
بالای خستمو ببین
منو نیگا كن آقاجون
دل شكستمو ببین

دلت میاد كبوترات
تو حرمت پر نزنن؟
به سایبون دستای
مهربونت سرنزنن؟

می‌دونی می‌خوام چیكار كنم؟
می‌دونی میخوام كجا برم؟
می‌خوام برای كفترا
یه خورده گندم ببرم

اون‌جا كه گنبدش طلاست
با كفتراش پر بزنم
دوسش دارم اماممه
در خونشو در بزنم

بعضی شبا تو خونمون
بابا به مادرم می‌گه
می‌خوام برم امام رضا
به خدا دلم تنگه دیگه

بابام میگه امام رضا
مریضا رو شفا می‌ده
دوای درد مردمو
از طرف خدا می‌ده

«زنده ياد آغاسی»


نیایش امام سجاد علیه السلام در وداع از ماه مبارک رمضان

اعمال عيد فطر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


برای شنيدن صدای مناجات بر روی نماد بلندگو كليك كنيد

تلاوت جزء بيست و نهم قرآن استاد شاطری

تلاوت جزءسی‌ام قرآن استاد شاطری


مهر ۲۰، ۱۳۸۵

و ما ادريك ما ليلة القدر

هوالغفور


شب قدر شب خداست كه درآن تمام ملائكه و افضل آنها روح به زمين مى‏آيند و با حضور در پيشگاه آقا امام زمان(عج) تمام امور را به حضرت تقديم مى‏دارند؛ اين شب، شب اتصال زمين به آسمان است و شب يافتن كليد هستى.
شب قدر، شبى است كه درآن تقدير خلق و اجتماع اندازه‏گيرى مى‏شود و با ارائه به ‏محضر مقدس حضرت مهدى(عج) صلاحيت آن امور تاييد و يا رد مى‏گردد.
« قدر» در لغت ‏به ‏معناى ارزش و مقدار مى‏باشد، تنها يك شب در طول سال قدر مى‏باشد. اگرهر شب، شب قدر بودى، شب قدر، بى‏قدر بودى .
شب قدر شبی است كه انسان قدرش را نمى‏داند مگر آنان كه قدرشناس همه خوبيها هستند .
شب قدر معادل هزار ماه و يا به عبارتى 84 سال مى‏باشد. اين ليله عزيز معادل‏ عمر يك انسان و بلكه بيشتر مى‏باشد . فضل اين شب به مراتب بيشتر ازعمر يك انسان است، حتى اگر در راه خدا و نيكى ‏به خلق صرف شده باشد.

خوشا آنان كه از حق برگرفتند
از اين پس عشق را در برگرفتند

خوشا آنان كه در شام ‏شب قدر
كتاب الله را بر سر گرفتند

كلمه «تنزل‏» در آيه 4 سوره قدر مى‏گويد: نزول ملائكه بر زمين با توجه به صيغه مضارع اين فعل‏ هم اكنون نيز ادامه دارد منتها اين نزول درهر دوران بر انسان كامل آن زمانه ‏است. هر كس به اندازه قدر خويش اين شب را درك مى‏كند.
شب قدر شب عروج از فرش به عرش است، شب انتظار است، انتظار فرج مولا و كسى كه‏ قدر ندارد، قدر ندارد.
دراين شب فاصله زمين و آسمان به حداقل مى‏رسد و دعاى بندگان مستجاب مى‏شود و درهاى ‏غفران الهى به روى بندگان باز مى‏باشد.

چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
‏آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند

در اين شب بايد روح را صفا داد و خود را آماده نمود براى درك سرنوشت ‏خوب، روزى حلال و حوادث دلپذير روحانى و معنوى.
شب قدر، شب تقدير پروردگار است و درعين حال شب تصميم‏ انسانهايى كه مى‏توانند دراين شب خود را آماده كنند براى تبعيت از اسلام عزيز وقرآن كريم.
شب قدر يعنى فاطمه سلام الله عليها كه هر كس او را بشناسد شب قدر را درك كرده است.
شب قدر، شب بريدن ازغير خدا و پيوستن به معبود است. اميد است بتوانيم زمينه را براى ‏استقبال از شب اتصال خالق و مخلوق، شب اشك و ندامت، ندامت از گذشته و شب اميد ورجا، اميد به عفو و كرم حضرت دوست آماده نماييم.


برای شنيدن صدای مناجات بر روی نماد بلندگو كليك كنيد

تلاوت جزء نوزدهم قرآن استاد شاطری

اعمال شب‌های قدر

ادعيه و مناجات شب‌های قدر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آن شب تنهاترین شب کوفه بود و خسوفی ترین شب تاریخ، چند پاره ابر تیره و سیاه بر شهر کوفه سایه انداخته بود. روحی الهی در سکوت غمگین شب به پرواز ملکوت درآمده بود. مرغابی ها غمگینانه ترین آوازها را به گلوی شب ریخته بودند، زمین از این فاجعه می لرزید و ستونهای مسجد کوفه مرثیه سر داده بودند.
علی(ع) آن مرد عدالت، در بستر شهادت آرمیده بود، عرشیان نگران این صحنه با یکدیگر نجوا می کردند. محراب کوفه در سکوتی غنوده بود. بیوه زنان و طفلان بی پدر، درغبار سنگین آن لحظه های جان فرسا دیده ها را بر در دوخته و منتظر باز شدن آن با دستان یتیم نواز مولایشان بودند که باز هم پدر و پناهشان بیاید و برایشان قوت شبانه بیاورد.
آری شانه های زخمی علی(ع) به انبان نان و خرما الفتی دیرینه داشت و ایتام و بی پناهان با طنین گامهای او مانوس بودند.
هان ای زمینیان با علی چه کردند...؟
این سوالی بود که آسمانیان از اهل زمین می پرسیدند شب می رفت تا به صبح برسد که ناگهان حزن انگیزترین فریادها از خانه علی(ع) برخاست. کوفه درمیان دستان آکنده از شرمش، مردمی از تبار عرشیان را با فرق شکافته به عرشیان تقدیم می کرد. تاریخ هم از عمق این فاجعه تام می گریست و خطاب به زمینیان می گفت...؟ ای مردم با تجسم عدالت چه کردید؟ ننگتان باد که با وسوسه های شیطانی، دستان خود را به خون بهترین انسان آلودید... آیا نیندیشید که زمین، لحظه های بدون علی(ع) را چگونه سر کند؟ شب بدون مناجات علی(ع) چگونه سحر کند؟
نفرین بر آن دستان مظلوم کش که خاک نشینان را باز هم بر خاک نشاندند و زخمی عمیق در سینه درد آلود تاریخ بشر نشاندند، زخمی که با هیچ مرهمی التیام نمی یابد.


على امشب چرا بهر عبادت بر نمى‏خيزد؟
چرا شير خدا از بهر طاعت بر نمى‏خيزد؟

خداجوئى كه از ياد خدا يكدم نشد غافل
چه رو داده كه از بهر عبادت بر نمى‏خيزد

از آن ضربت كه بر فرق على زد زاده ملجم
يقين دارم كه از جا، تا قيامت بر نمى‏خيزد

به محراب دعا در خون شناور گشته شير حق
دگر بهر دعا آن ابر رحمت بر نمى‏خيزد

ز كينه ابن ملجم آتشى افروخت در عالم
كه زين آتش بجز دود ندامت بر نمى‏خيزد

طبيب آن زخم سر را ديد و گفتا با غم و حسرت
على ديگر از اين بستر سلامت بر نمى‏خيزد

نهد سر هر كسى بر آستان مرتضى(خسرو)
ازاين درگاه تا روز قيامت بر نمى‏خيزد

سيد محمد خسرو نژاد (خسرو)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرثيه ويژه شهادت حضرت علی (ع)

كيفيت شهادت اميرالمؤمنين (ع)

التماس دعا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مهر ۱۳، ۱۳۸۵

زلال سخاوت

هوالكريم

ميلاد با سعادت كريم اهل بيت امام حسن مجتبی (ع) بر شما و تمام شيعيان جهان اسلام مبارك باد



خورشيد خسته از حضورى طاقت‏فرسا، پشت تپّه‏هاى شنى افق ناپديد شد. كاروان از حركت باز ايستاد. صداى يكنواخت زنگ شتران قطع شد. پشت سر، كوير بود و پيش رو واحه‏اى با درختان خرما و بركه‏اى كوچك. ستاره‏ها تك تك در آسمان ظاهر شدند. كاروانيان كنار بركه وضو گرفتند. شتران با ولع آب مى‏نوشيدند. كسى اذان گفت. بعد از نماز آتشى برافروخته شد و حلقه‏اى انسانى بر گرد آن شكل گرفت. شام مختصرى خوردند. مسافران اهل كوفه و عازم زيارت خانه خدا بودند. در ميان جمع، مردى خوش صورت و گشاده‏رو بود. كاروان سالار پير به او اشاره‏اى كرد و گفت:
ـ سيّد حِمْيَرى! شعرى برايمان بخوان.
سيّد حميرى نگاهى به جمع مشتاق انداخت و گفت:
ـ آخرين شعرم را در مدح كريم اهل‏بيت عليهم‏السلام سروده‏ام. آن را برايتان مى‏خوانم...
شعر كه تمام شد؛ صداى احسنت از هر سو بلند شد. كسى در آن ميانه گفت:
ـ از بنى اميه نمى‏ترسى كه اين چنين حسن بن على عليه‏السلام را مدح مى‏كنى؟
ـ چرا بترسم؟ سال‏هاست چوبه دار خويش بر دوش دارم. تا زنده‏ام به كورى چشم باطل از حق خواهم گفت. چرا مدح نكنم كسى را كه تولدم به بركت دعاى او بوده است!
جمعيت با شگفتى به سيّد حميرى خيره شدند.
ـ پدر و مادرم در يكى از منزل‏هاى بين مدينه و مكه زندگى مى‏كردند. پدرم در تهيه گياهان دارويى دستى داشت. به صحرا مى‏رفت. برگ گياهان را جمع مى‏كرد و با آنها دارو درست مى‏كرد. از قبايل اطراف مريض‏ها را پيش او مى‏آوردند. مادرم باردار بود. پدرم آرزو داشت پسردار شود. روزى به بيابان رفت و عصاره گياهى را گرفت و با آن روغنى درست كرد كه براى درمان ورم پا سودمند بود. در بازگشت متوجه شد كاروانى نزديك آنجا توقّف كرده. هنوز ظرف گلى حاوى روغن دستش بود كه غلام سياهى از كاروان جدا و به او نزديك شد. غلام گفت:
ـ اى مرد! مولايم مرا فرستاده تا روغنى را كه امروز مخصوص ورم پا درست كرده‏اى؛ از تو بخرم!
ـ مولاى تو كيست؟ از كجا خبر دارد من چنين دارويى ساخته‏ام؟
ـ من غلام حسن بن على عليهماالسلام هستم.
ـ فرزند رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله در اين كاروان است؟
ـ بله.
پدرم به سمت كاروان دويد. آن قدر عجله داشت كه نزديك بود زمين بخورد و دارو از دستش بريزد. نزد امام رفت. از شدت خوشحالى و هيجان نمى‏توانست صحبت كند.
ـ آقا جان! پدر و مادرم فداى شما، بفرماييد اين هم روغن.
ـ ممنون! تا به حال چندين سفر فاصله مدينه تا مكه را پياده طى كرده‏ام. اما اين بار پايم ورم كرد و ترك برداشت. راستى پول دارو را گرفتى؟
ـ من پولى نمى‏خواهم؛ در عوض حاجتى از شما دارم!
ـ حاجتت را بگو.
ـ همسرم باردار است. از خدا بخواهيد و دعا كنيد پسرى به ما بدهد.
ـ به خانه‏ات بازگرد؛ هم اكنون پسرت به دنيا آمد. او از شيعيان ما خواهد بود.
پدرم به خانه بازگشت. مادرم وضع حمل كرده بود و من به دنيا آمده بودم.
* * * * * * * * * *
جوانى از بين جمع گفت:
ـ سيّد حميرى! من نيز خاطره‏اى شنيدنى از امام حسن عليه‏السلام دارم. اين خاطره به پدربزرگ و مادربزرگم مربوط مى‏شود. آنها صحرانشين بودند و در خيمه‏اى كوچك زندگى مى‏كردند. روزى پدربزرگم براى جمع‏آورى هيزم به صحرا مى‏رود و مادر بزرگم در خيمه بوده. كاروان‏هايى كه از مدينه به مكه مى‏رفتند، از آن منطقه مى‏گذشتند. سه مرد شترسوار مقابل خيمه توقف مى‏كنند. آنها گرسنه و تشنه بودند. آب طلب مى‏كنند. مادربزرگم به تنها گوسفندشان كه بيرون خيمه بوده، اشاره مى‏كند و مى‏گويد:
ـ گوسفند را بدوشيد. شيرش را با آب بياميزيد و بياشاميد.
مهمان‏ها كه شير را مى‏نوشند، مادربزرگم ادامه مى‏دهد:
ـ حتماً گرسنه هم هستيد. مهمان حبيب خداست. گوسفند را بكشيد!
يكى از آن سه نفر گوسفند را ذبح مى‏كند. مقدارى از گوشت آن را كباب مى‏كنند و مى‏خورند. موقع رفتن مى‏گويند:
ـ مادر! ما از بزرگان قريشيم. به حج مى‏رويم. اگر گذرت به مدينه افتاد؛ نزد ما بيا تا محبت تو را جبران كنيم.
ساعتى بعد، پدربزرگم با پشته هيزم برمى‏گردد؛ جاى خالى گوسفند را مى‏بيند. مادربزرگم مى‏گويد:
ـ آن را براى سه مهمان ذبح كردم. از قريش بودند.
ـ واى بر تو! تنها گوسفند مرا براى افراد ناشناس مى‏كشى، آن وقت مى‏گويى از قريش بودند!
مدتى بعد آنها در نهايت تنگدستى به مدينه مى‏روند. در بازار مدينه مردى به آنها نزديك مى‏شود. به مادربزرگم سلام مى‏كند و مى‏گويد:
ـ مادر! مرا مى‏شناسى؟
او يكى از همان سه مسافر بود.
ـ بله كه مى‏شناسم!
مرد آن دو را به خانه مى‏برد. او حسن بن على عليهماالسلام بود. هزار گوسفند و هزار دينار به مادربزرگم مى‏دهد. بعد آنها را روانه خانه برادرش حسين بن على عليهماالسلام مى‏كند. مادربزرگم با ديدن حسين عليه‏السلام زير لب مى‏گويد:
ـ خداوندا، من ميزبانِ فرزندان رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله بوده‏ام!
آنجا نيز هزار گوسفند و هزار دينار دريافت مى‏كنند. آنگاه حسين بن على عليهماالسلام آنها را به خانه پسر عمويش عبدالله بن جعفر راهنمايى مى‏كند. مادربزرگم با ديدن عبدالله به پدربزرگم اشاره مى‏كند:
ـ اين همان مردى است كه تنها گوسفند تو را ذبح كرد!
عبدالله نيز چون عموزاده‏هايش به آنها هزار گوسفند و هزار دينار مى‏بخشد. پدر بزرگ و مادربزرگم با سه هزار گوسفند از مدينه خارج مى‏شوند. چوپانى را به كار مى‏گيرند. بعدها راهى عراق مى‏شوند و در كوفه اقامت مى‏كنند.
* * * * * * * * * *
جوان سكوت كرد. نيمه شب نزديك بود. اما خواب به چشم هيچ كس نيامده بود. حال نوبت كاروان سالار پير بود كه زبان به سخن بگشايد.
ـ كرامتى شگفت از مولايمان امام حسن عليه‏السلام در خاطر دارم كه بى‏واسطه از زبان پدرم شنيده‏ام. او از فرزندان زبير بن عوام بود. خدايش رحمت كند. اين ماجرا نيز بين راه مدينه و مكه اتفاق افتاده است.
پدرم در منزلگاهى زير نخل خشكيده‏اى دراز كشيده بود. كاروانى از مدينه آنجا توقف كرد. بزرگ كاروان به سمت درخت رفت. پدرم برخاست. او را شناخت. حسن بن على عليهماالسلام بود. سلام و عليك كردند. امام پرسيد:
ـ چرا زير اين نخل خشكيده خوابيده‏اى؛ مگر اين اطراف، درخت سبزى نيست؟
ـ آقا جان! درخت‏ها از بى‏آبى خشك شده‏اند!
امام به درخت اشاره كرد و فرمود:
ـ دوست دارى خرماى تازه بخورى و زير سايه استراحت كنى؟
ـ خرما و سايه كدام درخت؟
ـ همين درخت!
ـ يابن رسول‏الله، اين درخت كه خشك است!
ـ ان شاءالله سبز خواهد شد!
امام زير درخت ايستاد و دست‏ها را رو به آسمان گرفت و گفت:
ـ اى خداى بى همتا كه درخت خشك را براى حضرت مريم عليهاالسلام سبز و بارور كردى و به او خرماى تازه و خوش طعم مرحمت كردى! اين نخل خشكيده را هم بارور فرما!
ناگاه درخت سبز شد و به بار نشست. همه از خرماى آن خوردند و زير سايه‏اش به استراحت پرداختند.
* * * * * * * * * *
كاروانسالار پير سكوت كرد. همه محو سخنان او شده بودند. چند تكه چوب بزرگ برداشت، روى شعله‏هاى آتش انداخت و گفت:
ـ حال ديگر بخوابيد. سحر حركت مى‏كنيم. دو منزل بيشتر تا مدينه نمانده است.
همه كنار آتش به خواب رفتند. تنها سيّد حميرى بيدار مانده بود و در انديشه سرودن شعرى تازه، به آسمان پر ستاره كوير چشم دوخته بود.

"مرتضى عبدالوهّابى"

________
منابع:
1. اصول كافى، ج 1، ص 463.
2. الخرائج و الجرائح، قطب راوندى، ج1، ص 239.
3. بحارالانوار، ج 43، ص 324.
4. صلح الحسن(ع)، شيخ راضى آل ياسين، ص 43.
5. كرامات و مقامات عرفانى امام حسن مجتبى(ع)، سيد على حسينى، نبوغ، قم.
مجله كوثر، شماره 55 .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

با سلام خدمت تمامی دوستان و عزيزان. انشاالله امروز عازم سفر حج فقرا هستيم. اگر خدا قبول كنه نايب الزياره همه دوستان خواهيم بود. البته حكايتش اينه كه دختر نازنينم امسال تكليف شده و تمام روزه‌هاش رو گرفته و به همين خاطر خيلی ضعيف شده. اين بود كه خواستم با زيارت آقا امام رضا هم اون حال معنويش حفظ شود و هم اين‌كه مجبور به شكستن روزه‌اش نشود و بتواند در اين مدت قدری تقويت شود تا توان ادامه بقيه ماه رو داشته باشد. تو اين مدت اگر تونستم از مشهد دعاهای روزانه رو به روز می‌كنم . در غير اين‌صورت خودتون از توی حاشيه وبلاگ می‌تونيد دسترسی داشته باشيد. در قسمت حاشيه چندين لينك از تلاوت و ترتيل كل قرآن با صدای قاريان مختلف گذاشته‌ام. اگر مورد استفاده قرار گرفت به ياد ما هم باشيد. به هر حال حلال كنيد. التماس دعا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



برای شنيدن صدای مناجات ، پس از قطع صدای وبلاگ ، بر روی نماد بلندگو كليك كنيد

تلاوت جزء هفدهم قرآن استاد شاطری

التماس دعا