بنی آدم

مهر ۰۶، ۱۳۸۵

بدون شرح

هوالقادر

سلام

خواستم برای گفتگویی كه در زير می‌خوانيد نقد بنويسم ولی احساس كردم نيازی به شرح ندارد. اما چند نكته:

1 - اين يك گفتگوی اينترنتی بوده كه اسم‌ها ، نسبت‌ها و حتی آی‌دی طرف تماس به خاطر برخی مسائل تغيير يافته‌اند. اگر چنين آی‌دی وجود دارد پيشاپيش عذر می‌خواهم.

2 - برای جلوگيری از گسستگی مطلب و طولانی شدن ، نام آی‌دی فقط برای بار اول ذكر شده و در ادامه حذف شده‌اند. منتهی اختلاف رنگ نشان‌دهنده آی دی مربوطه است.

3 - به خاطر طولانی بودنش عذر مرا بپذيريد.
4 - در اين ايام خيلی برام دعا كنيد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
shaghayegh21: سلام . خسته نباشيد
mahdi a: سلام . سلامت باشيد
عيدتونم مبارك
ممنون عيد شما هم مبارك . خوب هستيد؟
شرمنده اما فرصت داريد؟
خواهش . در خدمتم
راستش ازتون در مورد موضوعي كمك ميخوام . در واقع مشورت
خواهش مي‌كنم . در خدمتم بفرماييد
من دوستي دارم همسن خودم . از لحاظ نوع فكر با من فوق العاده تفاوت داشت . اهل تهران نيست . بعد از يكسال كه ديدمش از اينرو به اونرو شده بود . قبلا اصلا عقيده اي به حجاب و نماز و امثالهم نداشت . اما وقتي ديدمش چادر سرش بود . دروغ نميگفت . غيبت نمي كرد . و ... بطرز معجزه آسايي تغيير كرده بود .
خب؟
بالاخره وقتي با هم صحبت كرديم ، جريان رو فهميدم . ماجرا از اين قرار بود :
دوست من اسمش نرگسه و برادري داره به اسم محسن . پسرخاله اين دوتا اسمش محمد بود . دوست محمد هم محمدرضا .
من تا آخرش رو خوندم . ولي خب بفرماييد
نه . ميدونم چي فكر مي كنيد . اما اگه مساله اون بود كه حل كردنش خيلي راحت بود . اين آقا محمدرضا اول با محسن دوست شد . دقيقا همون اتفاقاتي كه روي نرگس افتاده بود در محسن هم ديده ميشد . محسن هم 180 درجه تغيير كرد . نرگس ايدي محمدرضا رو داشت اما چون ازش خوشش نميومد . هيچ وقت حاضر نبوده باهاش چت كنه تا اينكه نميدونم چي ميشه كه چت مي كنن . نرگس آدم غديه بايد براش 100 جور دليل و مددرك بياري تا عقيده تو بپذيره . شروع مي كنن در مورد مباحث مختلف اعتقادي چت مي كنن . اونم هرچي اطلاعات داشته ، تحويل نرگس ميده . و نرگس واقعا كم مياره . راستي ، محمدرضا ده سال خارج از كشور زندگي كرده ، و اونجوري كه خودش و خونوادش تعريف مي كنن ، بخاطر نماز خوندن و رعايت بعضي مسايل خيلي طرد ميشده . اما از حق نگذريم ، فوق العاده اطلاعات بالايي داره . خلاصه يواش يواش نرگس سر براه ميشه
اينطور كه شما تعريف ميكنيد فكر كنم شما هم ايشان رو بشناسيد
الان ديگه بله . همه ميشناسنش . شايد فكر كنيد كه نرگس بخاطر اينكه محمدرضا ازش خواسته اين شرايط رو پذيرفته ، اما اصلا اينطوري نيست . منم اوايل شك داشتم ، ولي حالا ديگه مطمئنم . خونواده نرگس اونقدر شيفته اين جناب محمدرضا خان ميشن ، كه حتي منزلشونم دعوتش مي كنن
همه اين حرف ها رو نرگس تعريف كرده؟ شيفته شدن خانواده و ...؟
هم خودش ، هم مامانش ، هم برادرش ، هم پسرخاله اش محمد ، هم دخترخاله اش زهرا
يعني شما با همه اين‌ها مصاحبه داشتيد؟
بله . چطور مگه؟ آخه يه كم خيلي زياد نزديكن . خاله ايناش كه تهرانن . بذاريد راحت تر باشم .اين نرگس خانوم و آقا محسن دختر خاله و پسرخاله من هستن . راحت شدم
يه چيز ديگه . نرگس از بچگيش بين پسرا بزرگ شده ، و دور و بر خودش دختري نداشته
مي‌تونم جواب بدم؟
بله . چي رو؟
مي‌دونيد چرا گفتم تا آخرش رو خوندم؟
نه . بگيد لطفا
چون اين داستان عينا توي مدت 2 سال گذشته 4 بار برام تعريف شده !!! البته فقط اسامي فرق داشتند ، آدرس و نسبت فاميلي . منتهي نمي‌دونم چرا و با چه سياستي اين مسئله دنبال ميشه . دقيقا ياد چيزايي ميوفتم كه اول قرآن ها و ... مي‌نوشتند
يعني چي؟
كه مثلا شبي حضرت زينب را به خواب ديدم و ...
آهان
داستان دختري كه كانگرو شده بود ، داستان سگ حرم امام رضا ، و خيلي چيزاي ديگه
آخرش رو بگيد لطفا
نمي‌دونم هنوز تحقيق نكردم اين داستان‌ها با اين همه قسم و آيه و برنامه ريزي با چه هدفي دنبال ميشه
منظورتون چيه؟ داريد گيجم مي كنيد
منظورم اينه كه همه اين برنامه ها هدف داره . آخر داستان نرگس رو يادم نيست . ولي سعي مي‌كنم براتون پيدا كنم
آخه من هنوز يه چيزي رو بهتون نگفتم . اونم اينه كه اين دو تا هيچ علاقه اي بهم ندارن .
اين حرفي است كه از جانب ايشان به شما رسيده و يا اطرافيان . اصلا اين مسائل مهم نيست . البته اگر غير اين بود مي‌شد طور ديگري تفسيرش كرد
آخه شما اگه تو خود ماجرا بوديد ، بيشتر باور مي كرديد
مي‌دونم شما چي ميگيد
نرگس نفر اولي نيست كه محمدرضا
من يك سوال از شما دارم
بفرماييد
آيا براي خداوند كار سختيه كه همه انسان‌ها رو به راه خودش دعوت كنه و همه رو مومن به خودش بكنه؟
نه
همانگونه كه به پيامبر خودش مي فرمايد: اي پيامبر غصه امتت را نخور ، من اگر بخواهم مي‌توانم همه را مومن به خودم نمايم ، الا آخر
كاملا ميدونم چي ميخوايد بگيد ، اما بازم مساله اين نيست
چه لزومي دارد اين فرشته نجات به اين صورت و آن‌هم با جنسيت مخالف سر راه اين افراد سبز شود؟
من كاملا قبول دارم ، با نرگس در مورد همه اين چيزا قبلا حرف زدم
ببينيد من به دنبال انكار اين قضيه نيستم ، و حتي تا به حال به طور كامل چت كردن رو نفي نكردم كه حالا بخواهم آن را انكار كنم . بله هستند افرادي كه به قولي سيم آن ها وصله . اما چرا از طريق ترويج ارتباط؟ من يه خواهشي دارم
بفرماييد
شما يه كم از اين‌جايي كه هستيد بياييد بالاتر طوري كه همه جوانب رو ببينيد . سعي كنيد در باره هر مسئله اي اينطور فكر كنيد
بله . بارها اينكارو كردم
شما فقط نرگس رو نبينيد . بر فرض كه اين حقيقت داشته باشه ، كه من مطمئن هستم نيست . چون هيچ اتفاقي در انسان‌ها وجود نداره كه داستانشون عينا تكرار بشه . اما بر فرض كه حقيقت باشه . كمي روي تاثيرش روي اطرافيان و انحرافي كه نسبت به اين مطلب پيدا ميكنند فكر كرديد؟ آيا فكر نميكنيد هر دختري كه به اين مطلب اعتماد پيدا كنه دچار خطا مي‌شه؟ چت براش معجزه ميشه ، و ميگرده تا يك محمدرضا ( محسن ، محمد امين و رضاي داستان‌هاي قبلي كه من شنيده بودم) پيدا كنه ؟ آيا واقعا الطاف الهي از اين راه وارد ميشن؟ من اگر اون سه داستان رو هم نشنيده بودم ، باز هم نميپذيرفتم كه عنايات الهي به واسطه عملي انجام شود ، كه بر فرض اگر حرمت هم نداشته باشند ، كراهت هم نداشته باشند ، مباح باشند . مي‌دانيد كه اولياء خدا اعمال مباح رو هم انجام نمي‌دادند . چه رسد به مكروه و يا... . آيا واقعا كسي كه به قول شما اين‌قدر از اعتقادات و ... دور باشد ، يك ساله مي‌تواند آن هم در آن سنين به عنايات الهي دست يابد؟ شما اگر قدري در اين قضيه تعمق كنيد ، عدالت و حكمت‌هاي الهي را زير سوال ميبينيد . من هيچ وقت يادم نمي‌ره ، زماني كه در ايران نبودم ، خانم يكي از همكاران از مشهد زنگ زد و با هق‌هق گريه خبر ورود نامرئي يك سگ به حرم امام رضا (ع) رو به همسرش داد و همسرش هم گريه كنان خبر را به ما داد و رفت . همان لحظه تنها چيزي كه به ذهنم رسيد اين بود كه چرا سگ؟ چرا به اين نحو؟ چرا دوربين‌ها توانسته‌اند او را ضبط كنند؟ مگر دوربين‌ها چشم الهي دارند ؟ يا اگر قرار بوده دوربين‌هاي زميني ببيند چرا مردم نتوانند؟ و هزاران آيا و اماي ديگر . يا يادم نميرود كه روحاني محل كارم ، خبر كانگرو شدن يك دختر را كه در روزنامه چاپ شده بود روي تابلوي اعلانات زد ، طوري كه اكثر افراد بدون استثنا آن خبر را پذيرفتند . ولي من تنها چيزي كه به فكرم رسيد اين بود كه مگر فقط آن دختر در اين عالم توهين به قرآن كرده؟ اگر قرار باشد با يك ندانم كاري آن دختر تبديل به كانگرو شود ، سلمان رشدي ملعون بايد مثلا سوسك مي‌شد . سرتون رو درد آوردم
نه خواهش .
مي‌دونم كه شما خودتون رو در عمق آن داستان مي‌بينيد . و لحظه لحظه اون براتون عين واقعيت مي مونه . اما من در عدالت و فيض خداوندي اين را نميبينم .
نه ، ميدونيد چيه ؟ من هرچقدر هم كه بدونم ، بازم نميتونم دقيقا بهتون اطمينان بدم كه اون دو تا واقعا چي تو ذهنشونه
دقيقا همين‌طوره كه مي‌فرماييد .
من تقريبا نرگس رو راضي كردم كه اينكار درست نيست . اون همش مي‌گفت بهش اطمينان صد در صد دارم . بهش گفتم ، بر فرضم كه اون آدم كاملا موجهي باشه و هموني باشه كه نشون ميده . اما خدا هيچ وقت هيچ استثنايي براي هيچ كس حتي معصومش قايل نشده
احسنت همين‌طوره
خوشبختانه با لطف خدا و با كمك وبلاگ شما ، اونم ديشب نصفه شب 99 درصد راضي شد
خب خدا را شكر
البته يه مقدار هم حس كرده بود كه محمدرضا ممكنه بهش علاقه مند بشه ، واسه همينم راحت تر قبول كرد بكشه كنار . مساله اي كه الان هست و من بخاطرش اين همه سرتونو درد اوردم اينه كه محمدرضا فقط استدلالات خودشو قبول داره ولا غير .
خب اين امر به معناي يك مومن واقعي نيست
وقتي نرگس بهش ميگه رابطه من و تو اشكال داره ، مي‌گه قضيه من و تو فرق مي كنه ، من دارم به تو چيز ياد ميدم
خواهر و برادرند؟!!؟ چند سالشونه؟
نرگس 19 سال ، محمدرضا 21 سال
يك سوال
بفرماييد
شما خودتون به عنوان يك فرد در دنياي واقعي ، مي‌پذيريد بسياري از مسائل شرعي و يا مذهبي خودتون رو از پسري كه تنها دو سال با شما فاصله سني داره ، ازدواج نكرده ، و با مسائل و مشكلات خانم ها درگير نشده ياد بگيريد؟
به‌هيچ وجه من الوجوه
و خيلي از مسايل ديگه
من يك طلبه ميشناختم ، كه اين كار رو انجام ميداد و در مراحل سوم و چهارم ارتباط
...
به بهانه دوري از گناه پيشنهاد صيغه محرميت بدون اذن پدر!! ميداد
!! !!
متاسفانه اونقدر اين مسايل و سوء استفاده ها زياد شده كه واقعا تشخيص خوب از بد براي حتي امثال ما نيز مشكل شده چه برسد به جواناني كه مكر و حيله هاي مختلف رو نديده و نشنيده اند .
بگذريم
ببينيد من منكر مزاياي چت نيستم . هرچند كه مزاياي آن براي جوانان شايد به 3 درصد در مقابل 97 درصد برسه
يه چيز جالب
بفرماييد
شما فكر مي كنيد اونا تو مرحله چت موندن؟؟؟؟؟؟؟؟
نه بعيد به ارتباط نيست
اونا به‌راحتي با هم صحبت مي كنن
بله طبيعيه
گاهي هم‌ديگه رو مي بينن
بله همين‌طوره
و بدتر از همه اينه كه خاله من خيلي راحت پذيرفته
گاهي وقت ها انسان براي اين كه ذهن طرف مقابلش رو از تصوير منفي كه ممكنه نسبت بهش پيدا بشه دور كنه ، بسياري از موارد رو خودش بهش اضافه ميكنه . مثل اين مسئله كه اصلا به محمدرضا علاقه نداره و ... يعني از قبل راه هر گونه پيش‌داوري رو براي شما مي بنده ، كه بتونه راحت به ذهن شما خط بده
آخه اگه علاقه داشت كه حاضر نميشد به اين راحتي ...واقعا نميدونم و سنگينه برام
اين تصور شما است و مطلبيه كه ايشان براي شما گفته .
ولي آيا در واقعيت نيز پذيرفته؟ مي‌تونيد اين رو تضمين كنيد؟ كه نرگس ديگر تماس ندارد؟
ببينيد ، نميخوام نرگس رو تبرئه كنم . اما نرگس هميشه بين پسرا بوده...و همه رو دايي و عمو و بابا و...مي بينه
مي‌دونم . همه رو قبول دارم . منتهي من هم همون ابتدا در اين كه چرا اين داستان داره به اين صورت خط دهي ميشه ، واقعا توش موندم و برام قابل هضم نيست . هزار و يك برنامه ميشه براش تعريف كرد . اما انگيزه واقعي چيه؟ نميدونم
ببين دختر خوب
هيچ انسان والا مقامي كه به درجه كمال رسيده باشد ، از "من" براي ذكر جملاتش استفاده نميكند و خود را استثنا نميكند . حتي پيامبر خدا كه معصوم بود ، خود را بنده خدا مي‌خواند . حضرت علي (ع) كه اسوه تقوي و عدالت بود
و عصمت او بر همه هويدا ، حتي به دختران جوان سلام هم نمي‌كرد ، كه نكند خود و يا او به گناه آلوده شود
من كه اينا رو قبول دارم
مي‌دونم . اين‌ها رو مي‌گم تا راحت تر بتوني اين مسائل رو تحليل كني
بله
كسي كه مي‌گويد من و شما فرق داريم ، من دارم به تو چيز ياد مي‌دهم ! من .... مطمئن باشيد يك طرف قضيه او به شيطان وصل شده . راحت تر بگويم قبلا هم گفتم با چت في نفسه مخالف كامل نيستم . كه اگر بودم الان پشت آن نبودم . البته چه بسا مرا هم شيطان اين‌جا نشانده باشد ولي با اين حال و با اين‌كه همسر و دو فرزند دارم و سني از من گذشته ، با اين حال از ترس هميشه از همسرم خواسته ام در كنارم باشند . الان هم سلام دارند ....
سلام من رو هم متقابلا برسونيد
سلامت باشيد .
شيطان قسم ياد كرده كه حتما در ارتباط بين دو جنس مخالف حضور خواهد داشت و اين هيچ احدي را از احتمال خطا مصون نخواهد كرد . حتي اگر رابطه رابطه استاد و شاگردي باشد
من دقيقا عين اين حرفو بهش زدم و خدا رو شكر كه خيلي كمكم كرد
خب خدا رو شكر
ببينيد مساله اصلي الان محمدرضاست . يه روش مناسب لازمه براي قبولوندن اين مساله بهش . من فكر مي كنم من و نرگس از اون‌جايي كه دختريم ، نميتونم تصميم خوبي تو اين زمينه بگيريم . متوجه منظورم شديد؟
ببين خواهرم
يكي از راه‌هاي شيطان براي تداوم ارتباط بين دو جوان ، همينه كه به انسان نسبت به طرف مقابل احساس مسئوليت بده و اين تصور را برايش ايجاد كنه كه به هر نحوي شده او را به خطاي خودش معتقد كنه . يكي از دوستان شما ، پس از اين كه مطالب قبلي وبلاگ مرا خوانده بود ، دوستش ( از جنس مخالف) را با آن تست كرده بود و به اين نتيجه رسيده بود كه او با 5 نفر ديگر از اين راه ارتباط داشته و همه حرف هاش دروغ بوده . تصميم گرفت او را خراب كند . بهش گفتم اگر مي‌خواهي براي هميشه از اين مساله راحت بشي ، بايد هر اثري را كه تو را به ياد او مي‌اندازد از بين ببري . حتي اين آي دي را كه با او در ارتباط بوده‌اي . گفت نه !!! من منتظرم او آن لاين شود هرچه فحش و ناسزا هست به او بدهم . گفتم اين كار را نكن كه اين هم نقشه شيطان است . گفت نه مطمئن باشيد ديگه خر نمي شم . سه هفته بعد ديدم دوباره اسم وبلاگ اون پسر شده اولين لينك وبلاگ آن دختر و اولين كامنت هاي عاشقانه وبلاگ آن پسر هم مال آن دختر است . و ...
و اين قصه همچنان ادامه دارد
بماند
نرگس به هيچ عنوان نبايد به خاطره ها و يادهاي آن هم فكر كند . حتي اگر به همان حالت بي اعتقادي قبل بازگردد ، ممكن است براي او بهتر باشد و عاقبت بهتري داشته باشد
قطعا به حالت قبل برنميگرده ، چون قانع شده و دلايلشو پذيرفته
اميدوارم . دخترا هميشه زود قانع ميشن . البته جسارت نشه
نه خواهش مي كنم
اين به خاطر روح باصفا و پاكيه كه دارند . كه ذاتا با آقايون اختلاف فاحش داره . ولي خب زود هم ...
...
پس به‌اين نتيجه رسيديم كه دليلي نداره نرگس محمدرضا رو قانع كنه

بله قطعا اين به خاطر علاقه اي است كه نسبت به ايشان احساس مي‌كنه .
ميشه يك خواهشي بكنم؟

بله بفرماييد
من تمام داستان شما رو تو آرشيو همين مسنجر دارم
اگر اجازه بديد با تغيير اسامي و نسبت ها در يكي از قسمت ها بزنم و روي جزيياتش بحث كنم

اشكالي نداره .
اگه كمكي به بقيه مي كنه عاليه
ممنون از لطفتون . حتما همينطوره . من فكر كنم چهار تا از اين داستان به گوش من رسيده اما تا حالا چند تا شده خدا مي‌دونه
منو ببخشيد بخاطر اين همه پر حرفي و تند نبودن دستم
نه خواهش مي‌كنم
واقعا ازتون ممنونم
خواهش من هم همينطور .
يه زاويه جديد توي ذهنم ايجاد شد
لطف كرديد و بنده را قابل دانستيد . انشاالله عاملي شود تا اين كه براي هدايت من هم دعا كنيد
خواهش مي كنم
فقط يه خواهش ديگه داشتم

بفرماييد
دعا كنيد همين
خواهش مي‌كنم . اگر قابل باشم حتما
بازم ممنون
خواهش . التماس دعا خيلي زياد
از خانواده محترم هم از جانب من عذرخواهي كنيد
حتما
خواهش مي‌كنم
خدانگهدارتون
خدانگهدار


برای شنيدن صدای مناجات ، پس از قطع صدای وبلاگ ، بر روی نماد بلندگو كليك كنيد

تلاوت جزء يازدهم قرآن استاد شاطری

التماس دعا

شهریور ۳۱، ۱۳۸۵

آسيب شناسی يك رابطه

هوالرحمن

آغاز ماه مبارك رمضان ، هفته دفاع مقدس و سال جديد تحصيلی بر همه مسلمانان و جويندگان راه كمال الهی مبارك باد

ماه رمضان شد، مى و ميخانه بر افتاد
عشق و طرب و باده، به وقت ‏سحر افتاد

افطار به مى كرد برم پير خرابات
گفتم كه تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد

با باده، وضو گير كه در مذهب رندان
در حضرت حق اين عملت ‏بارور افتاد

سلام بر همه دوستان و عزیزان. هر قدر بحث رابطه در دنیای مجازی و رابطه بیشتر پیش می‌رود افراد بیشتری به این حلقه وصل میشن و خاطرات و درد‌ دل هاشون رو بیان می‌كنند. تو این چند مدت یك داستان مشابهی در این رابطه رو از بیش از 4 نفر از دوستان شنیده‌ام ( بعضی‌ها تا انتها رفته‌ و دچار صدمات روحی شده‌اند ولی بعضی‌ها هنوز در رویای وصال به‌سر می‌برند) كه لازم دیدم داستان یكی از اون‌ها رو كه البته به لطف خدا به خیر گذشته (ولی چشمانش بر روی واقعيت باز گشته)، با اجازه خودشون و با حذف بعضی قسمت‌هاش (به‌خاطر درخواست خودشون) ، برای كسب تجربه سایر دوستانی كه در این مسئله و یا مشابه این مسائل درگیر هستند بنویسم. با توجه به این‌كه خود این عزیز نیز خواننده این داستان و نظرات نوشته شده در قسمت كامنت همین پست می‌باشد از همه دوستان خواهش می‌كنم كه مراعات حال این عزیز را نموده و نظرات خودشون رو با لطافت بیان كنند تا باعث افزایش مشكلات روحی ایشان نشود. این داستان به صورت گفتگوی زنده ( چت ) درمیان گذاشته شده كه برای جلوگیری از گسستگی مطالب و .... آن را به صورت داستان پیوسته برای شما عزیزان نوشته‌ام . امیدوارم این داستان واقعی ، راه‌گشای مشكلات عزیزانی باشد كه در این مسائل درگیرند و به‌خاطر توهمات ناشی از دلبستگی‌ها و وابستگی‌ها ، به انتظار كسی كه ارزشی برایشان قائل نیست هستند. این داستان ، در ظاهر، شاید سالم‌ترین نوع ارتباطی باشد كه به ذهن انسان خطور می‌كند و در اون هر دو طرف هیچ احساس خطایی نمی‌كنند. و به‌خاطر نوع و نحوه ارتباط و نحوه تداوم آن ، انسان را از اندیشیدن به خطاهای احتمالی آن و تبعات منفی در پیش رو باز‌می‌دارد. این شما و این هم داستان دختری 22 ساله:

" من راضيه دختری بیست و دوساله و از خانواده‌ای كاملا مذهبی هستم . با حبيب توی نت آشنا شدم. ارتباطمون از توی نت شروع و به دنیای واقعی كشیده شد. حدود 7 ماهی با هم ارتباط داشتیم . تو این مدت تصورم نسبت به حبيب این بود كه پاك‌ترین جوانی است كه تا به‌حال دیده‌ام . از یك خانواده مذهبی بود. همیشه منتظر همچین آدمی بودم. تو این مدت بهم ‌گفته‌ بود كه شاید ازدواجی در كار نباشه. گفته بود كه بهش وابسته نشم. اما چند هفته‌ای نگذشته بود كه دیدم بدجوری بهش وابسته شده‌ام. علی‌رغم تمام ترسی كه داشتم كه مبادا كسی ما رو ببینه ، وقتی با هم بودیم احساس آرامش می‌كردم. تو این مدت هیچ بی‌احترامی به هم نكردیم. به هم تو نگفتیم. حتی رو راست به هم نگفتیم كه به هم علاقه داریم. همش با شرم و حیا با هم حرف می‌زدیم. كنار هم می‌نشستیم بین خودمون كیف میذاشتیم. روبروی هم می‌نشستیم به هم نگاه نمی‌كردیم. تقریبا هر روز با هم بودیم . تا این‌كه بعد از چند ماه از آشنایی ، دانشگاه قبول شد. گفت كه باید از هم جدا شیم. گفت كه فراموشم كنید. فكر كنید من و شما یك نسیم بودیم ، یك روز از كنار هم گذشتیم با خاطرات خوب. گفت و رفت. اما من نتونستم. مثل این فیلم‌های هندی نتونستم اون رو فراموش كنم. خیلی براش پیغام میذاشتم ولی هیچ خبری ازش نداشتم. دیگه داشتم عادت می‌كردم كه نیست. تا این‌كه بعد از چند سال برام پیغام گذاشت. من ساده احمق فكر كردم خبر خوشیه. پیغام داده بود كه با هم حرف بزنیم. بهش زنگ زدم. گفت چرا من رو فراموش نمی‌كنی؟ گفتم نمی‌تونم و مثل ... عشق رو ازش گدایی كردم. اونم گفت من نمیتونم نه با شما و نه با هیچ كس دیگه ازدواج كنم. ( دلیلش رو هنوز هم نمی‌دونم ) بعد یك پیشنهاد داد. ازدواج موقت بدون اذن پدر. بهش گفتم نه و قبول نكردم. بعد از یك ماه دوباره زنگ زد و گفت "دارم طلبگی می‌خونم و تحقیق كردم كه میشه بدون اذن پدر ازدواج موقت كرد". وقتی همدیگه رو دیدیم اولش قبول نكردم و گفتم كه مطمئن نیستم. ولی بعد ... شدم و به خاطر اون قبول كردم. باور كردم كه توی دین اشكال نداره. اما اشتباه كردم و .... . از اون‌جایی كه خدا دوستم داشت نگذاشت اتفاق بدی برام بیفته .
از این قضیه چند ماهی گذشت. تو این مدت حالم خیلی بد بود. داغون شده بودم. تمام اون لحظات هر شب مثل فیلم تو ذهنم تكرار می‌شد. اون لحظه‌ها همیشه جلوی چشمانم بود. ولی به تدریج داشتم دیگه فراموش می‌كردم. تا این‌كه دوباره زنگ زد. اول جوابش رو ندادم. بعد پیش خودم گفتم چی‌كار داره؟ مگه نگفته كه دیگه زنگ نزن پس چی‌كارم داره؟ براش اس ام اس زدم كه چی كار داری؟ گفت اشكال داره دوباره با هم محرم بشیم؟ دیگه طاقت نیاوردم. بهش زنگ زدم و گفتم برای چی؟ فكر نمی كنی دیگه برای من بسه؟ همون یك بار بسه مُردم . نابود شدم. من كه نیاز جنسی به شما نداشتم. می‌دونید چی گفت؟ گفت اما من داشتم. انگار دنیا روی سرم خراب شد. گفتم پس من بازیچه تو بودم؟ گفت نه من كی این حرف رو زدم؟ می‌خواست حرف بزنه گفتم نه دیگه با حرف‌هات خر نمی‌شم. نه تو دیگه زنگ بزن و نه من به شما فكر می‌كنم. هر كاری می‌كنم نمی‌تونم ببخشمت. من خودم قبول كردم ولی نمی تونم ببخشمت. ....
می‌دونم كه مقصر من بودم. اون گفته بود كه نمی‌تونیم با هم ازدواج كنیم و دیگه به هم فكر نكنیم. اما من نتونستم. شاید اون واقعا نمی‌تونست. شاید شرایط براش مهیا نبود. شاید.... ولی من هی اصرار كردم. اون هم می‌خواست به قول خودش یه جوری به من ادای دین كنه اما نمی‌دونست چه جوری. من بی‌خودی اصرار كردم. با اصرارم فقط اون رو آزار می‌دادم. همین. من فكر می‌كردم واقعا دوستم داره اما وقتی گفت من نیاز جنسی به شما دارم دیگه همه چیز تموم شد. همون اول كه رفت باید فراموشش می‌كردم. نباید اینقدر اصرار می‌كردم. عشق كه گدایی نیست. این اصرار من بود كه باعث شد برگرده و فكرهای غلط پیش بیاد."

همه دخترانی كه درگیر ارتباط با جنس مخالف می‌شوند ، احساس می‌كنند كه فرد مورد علاقه‌شان با دیگران فرق دارد و ارتباط بین این دو نیز با ارتباطات كوچه و خیابانی و یا ارتباطات بین دو جنس مخالف فرق می‌كند. اما نكته اساسی این‌جا است كه تا اطمینانی بوجود نیاید ارتباطی نیز شكل نمی‌گیرد. یعنی هیچ دختر واقع‌بین و سالمی نیست كه بدون اطمینان به كسی ، حاضر به برقراری ارتباط با وی و به عبارتی سهیم كردن او در زندگی آینده خود باشد. و این اطمینان است كه وی را به این اندیشه می‌رساند كه او با دیگران فرق دارد و فرجام این ارتباط نیز مانند ارتباطات دیگر نبوده و موفق خواهد بود. اما آن‌چه كه در این موارد مهم است و مورد توجه قرار نمی‌گیرد این است كه مسیر كسب اطمینان آن دختر به فرد مورد علاقه‌اش درست نبوده و از روی احساسات صورت گرفته است. تمامی ضربات سهمگینی كه انسان در طول زندگی خود دچار آن می‌شود، از روی اطمینان كاذبی است كه دارد. اطمینان بیش از حد به یك دوست و افشای اسرار ، اطمینان كاذب به یك پسر به خاطر دلبستگی‌ها و وابستگی‌ها و ....
آن‌چه كه به وضوح در این داستان دیده می‌شود ، این است كه علاوه بر بازی با احساسات این دختر ، با درخواست عدم وابستگی به وی و یا به عبارتی صادق نشان دادن خود در ارتباط ، روح آن دختر را نیز تسخیر كرده است. چرا كه اگر خودش واقعا به این عدم وابستگی پایبند بود ارتباطی هم صورت نمی‌گرفت. چطور ممكن است كه كسی نگران وابستگی یك شخص به خودش باشد ولی از تداوم ارتباط ، ( كه بدون استثنا باعث پیشرفت و عمق وابستگی می‌شود ) پرهیز نكند؟ چه لزومی دارد كه كسی بعد از چند سال تماس بگیرد و بگوید كه چرا مرا فراموش نمی‌كنید!!! و در ادامه تقاضای ازدواج موقت بدون اذن پدر بدهد؟!! آیا واقعا انگیزه تماس او نگرانی از عدم فراموشی توسط آن دختر بوده و یا محك زدن او نسبت به خواسته‌اش؟ آيا واقعا طلبگی می‌خوانده و يا اظهار طلبگی خواندن ( آن‌هم كسی كه دانشجو شده است) محملی برای درست جلوه دادن پيشنهاد خود بوده؟؟
تا آن‌جا كه به یاد دارم و اسلام را از اهل آن فراگرفته‌ام ، به یاد ندارم كه مرجعی گفته باشد اول حكم را پیدا كنید بعد ببینید كدام مرجع آن حكم را داده و از آن پیروی كنید!!!. بلكه آن‌طور كه به من یاد داده‌اند و در تمامی رسائل علما دیده‌ام ، بنا بر این است كه ابتدا مرجع اعلم را پیدا كنیم و بعد ببینیم در مورد مسئله‌ای كه برایمان پیش آمده چه حكمی داده اند و از آن پیروی كنیم. ولی گویا جدیدا مرسوم شده كه اول حكمی را برای مسئله‌ای انتخاب كنیم و بعد ببینیم كدام مرجع آن‌را قبول دارد و بعد از او پیروی كنیم!!! ( بگذریم كه بسیاری خود را اعلم می‌دانند و خود فتوای احكام را صادر می‌كنند). دوستی داشتم كه می‌خواست خمس خود را حساب كند. پول زیادی را برای خرید مسكن پس‌انداز كرده بود و دنبال مرجعی می‌گشت كه بگوید خمس به این پس انداز تعلق نمی‌گیرد تا از او پیروی كند!!! . در این مسائل هم گویا همین‌طور شده . می‌روند ببینند كدام مرجع در مورد ازدواج دختر اذن پدر را شرط نمی‌داند بعد از او پیروی كنند!!!
و اما نتیجه این ارتباط
هرچند كه در این داستان هر دوطرف این ارتباط ، افراد سالمی به نظر برسند كه انگیزه‌های منفی نداشته باشند. اما مشكلاتی كه از بابت این ارتباط گریبان‌گیر آن دختر شده‌است را نمی‌توان نادیده گرفت. تبعات منفی این ارتباط خود را پس از قطع ارتباط به خوبی نمایان می‌سازد . تا حدی كه ممكن است اطرافیان به راحتی به وجود یك مشكل در آن دختر پی ببرند. عصبانیت ، گوشه‌گیری ، فرار از جمع ، حضور دائمی در نت ( به این نیت كه شاید بیاید) ، اعتیاد به نت ، ارسال آف‌های عاشقانه و محبت آمیز برای طرف مقابل تا شاید دلش به رحم آید و دوباره بازگردد ، ناموفق بودن در درس و امتحانات و ... از یك سو و ترس از آینده ، هراس از فاش شدن این ارتباط در زندگی مشترك آینده، فرار از خواستگارانی كه شاید بهترین فرصت‌ها باشند و .... از سوی دیگر، تبعاتی است كه نه تنها فرد را دچار بیماری‌های روحی فراوان می‌سازد بلكه بسیاری از فرصت‌های ممكن در پیش رو را از آن دختر سلب می‌كند. در حقیقت تبعات یك ارتباط ساده و ایجاد دلبستگی بین دو جنس مخالف و قطع آن پس از مدتی ، (صرف نظر از بعد شرعی آن ) از نظر صدمات اجتماعی وارده به یك دختر ، تفاوتی با یك طلاق ندارد. حال چه صیغه عقد (موقت و یا دائم) جاری شده باشد یا نشده باشد. از نظر صدمات روحی و اجتماعی هر دو تبعات مشتركی دارند و تفاوتی با هم ندارند.
سعی داشتم این سلسله بحث رو تمام كنم . اما هرچه به انتهای آن نزدیك‌تر می‌شوم مشتاقان بیشتری را می‌بینم كه خواهان تداوم آن هستند. سعی می‌كنم در یكی دو قسمت بعد نیز از تجربیات دوستان در این رابطه استفاده كنم.
چندی پیش داشتم در مورد مطلبی گشت و گذار می‌كردم به وبلاگ یك آشنای غریب برخوردم و مطلبی كه جدیدا نوشته بود. یك قسمت نوشته‌اش ("
در واقع این معضل بزرگیه كه امروز جامعه ما رو درگیر كرده . به دلیل گسترش حضور دختران و زنان در جامعه، قطعا روابط اونها هم گسترده‌تر شده . اما مشكل اینجاست كه دیدگاه ما هنوز همونطور سنتی باقی مونده و فكر می‌كنیم آخر رابطه هر دختر و پسری باید حتما خواستگاری‌های مسخره سنتی ( كه هیچ شناخت و اطلاعاتی از شخصیت و نیازهای دو طرف بهشون نمیده ) و در نهایت ازدواج باشه و اینه كه آمار طلاق رو بالا برده، نه دوستی‌های به اصطلاح خیابانی! " ) نظر من رو خیلی به خودش جلب كرد و برام جالب بود. البته نه به خاطر نظر اشتباهی كه داشت بلكه به خاطر این‌كه این نظر توسط او بیان شده بود. بعد كه یه كم فكر كردم ، با شناختی كه از روحیات او داشتم به این نتیجه رسیدم كه این نوع تفكر نیز از او بعید نیست. خیلی از دختران هستند كه دچار اشتباهات بزرگی در طول زندگی خود می‌شوند ولی نمی‌خواهند باور كنند كه عمری از زندگی خود را به‌خاطر هوا و هوس دیگران باخته‌اند. برای همین سعی می‌كنند بر روی آن سرپوش بگذارند و آن را فقط یك فرصت از دست رفته تلقی كنند. كه این امر برای آن‌ها تبدیل به عقده‌های روحی و روانی خواهد شد. البته نمی‌دانم ایشان این آمار را از كدام كشور و كدام مرجعی دریافت كرده‌اند اما من كه تا حدودی با این آمار و ابعاد آن درگیر بوده‌ام و در بسیاری از مراجع مختلف نیز به ثبت رسیده ، 83 درصد طلاق‌ها را از سوی زوجینی است كه از ارتباطات خیابانی به هم رسیده و پس از مدتی كه از خامی خارج و تازه هوش و هواسشان درآمده پی به اشتباهات بزرگ خود برده‌اند. از سوی دیگر این دیدگاه افراد نسبت به خواستگاری در ازدواج هم به خاطر كج فهمی برخی افراد از ازدواج و خواستگاری است. در جای جای اسلام تاكید شده كه دختر و پسر قبل از ازدواج و در مراحل خواستگاری باید به تفاهم برسند و دیدگاه‌ها و خواسته‌های خود را با هم در میان بگذارند. سوال من این است كه آیا ابتدا باید دوستی‌های خیابانی باشد و به تفاهم و در نهایت به عشق (اگر در كار باشد) رسید و بعد دید با مشكلات و موانعی مانند مخالفت خانواده ، مشكلات ژنتیكی ، عدم تناسب خانوادگی و یا طبقاتی و ... مواجه هستیم و یا این‌كه اول موافقت‌ها را جلب كنیم ، مقدمات و شرایط را بسنجیم و بعد كه مانعی ندیدیم آن‌وقت به تفاهم و در نتیجه به عشق برسیم؟
بگذریم كه در باب لزوم ایجاد عشق قبل از ازدواج و یا بعد از ازدواج در قسمت‌های قبلی زیاد گفته‌ایم.
در ماه مبارك رمضان با توجه به تاكید و تقاضای بسیاری از دوستان ، سعی خواهم كرد ادعیه هر روز ماه ، جزء قرآن مربوط به همان‌روز و .... را در قسمت حاشیه بگذارم تا به‌راحتی برای دوستان قابل دسترسی باشد. از همگی دوستان التماس دعا دارم و امیدوارم در این ایام عزیز به یاد این حقیر نیز باشید.


برای شنيدن صدای مناجات ، پس از قطع صدای وبلاگ ، بر روی نماد بلندگو كليك كنيد

تلاوت جزء سوم قرآن استاد شاطری


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطالب مرتبط قبلی:
_________

رابطه در دنیای مجازی - 6
رابطه در دنیای مجازی (5) - آسيب شناسی چت
رابطه در دنیای مجازی (4) - آسيب شناسی يك رابطه
رابطه در دنیای مجازی - 3
رابطه در دنيای مجازی - 2
رابطه در دنيای مجازی - 1
فلسفه رابطه (6) - نقش عشق در ازدواج
فلسفه رابطه - انتخاب همسر
فلسفه رابطه 4
فلسفه رابطه 3
فلسفه رابطه 2
فلسفه رابطه 1


شهریور ۱۵، ۱۳۸۵

اناالمهدی

هوالقائم

سلام

خجسته ميلاد دوازدهمين اختر تابناك ولايت و امامت بر عموم شيعيان و مسلمانان جهان مبارك باد





انا المهدى؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.
من مهدى، قائمه گيتى، خرد هستى و ادامه خدايم.
شكيب شما در سراشيب عمر. ميوه باغ آفرينش، فراخى آسمانها و نجابت زمين.
من گريه‏هاى شما را مى‏شناسم.
با انتظار شما هر شام ديدار مى‏كنم.
نغمه‏گر ندبه‏هاى شما در ميان كاج هاى غيبتم.
اشك هاى شما آينده من است.
دلتنگي هاى من، گشايش بخت ‏شماست.
من موى گره در گرهم را نذر پريشان شمايان كرده‏ام .
انا المهدى؛ من موعود زمانم، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.
با من از همه آنچه در دل داريد بگوييد.
از گرانى بار انتظار؛
از تيرگى شبهاى غيبت؛
از هيمنه جور؛
از هيبت گناه، از فريب سراب، از دروغ خنده‏ها و از دورى اقبال.
من با ندبه‏هاى شما مى‏بالم.
من تنگى دل شما را مى‏شناسم.
من برق چشم شما را مى‏ بينم .
گرمى دست‏هاى شما، چراغ خيمه صحرايى من است.
انا المهدى؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.
از دورى و ديرى با من بگوييد. جز من كسى حرف شما را باور نمى‏كند.
جز من كيست كه بداند روزگار شما چگونه روزگارى است؟
جز من كيست كه بداند زخم شما، شكوفه كدام غم است؟
گريه شما، جارى چه اندوهى است؟
و خنده شما تا كجا شكوهمند است؟
مرا باور كنيد.
من تنهايى شما هستم.
اسب آرزوهاى شما، تنها در چمن ظهور من چابك است.
پرنده اميد شما را من پرواز مى‏دهم.
و آشناترين رهگذر شهر شما منم.
اناالمهدى؛ من موعود زمانم، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.
مرا بخوانيد و بخواهيد.
مرا تا صبح ظهور، انتظار كشيد.
مرا كه چون پدران روستايى، با دستمالى از مهربانى به سوى شما مى‏آيم.
با يك سبد انار؛
يك طبق سيب؛
و يك سينه سخن.
من شما را از گريه‏هاى شما مى‏شناسم و شما مرا از اجابت‏هايم.
امسال، باران گرسنه خاك است.
ابرها ديگر نمى‏بارند.
خورشيد به ناز نشسته است.
بهار خرمى نمى‏كند.
آيا از ياد برده‏اند كه شما جمعه‏ شناسان هفته انتظاريد؟
نمى‏دانند شما شب ها مرا به خواب مى‏بينيد؟
و روزها
زمين را با آهن اندوه مى‏شكافيد؟
امسال زمين ركاب نمى‏دهد،
و گريه انتظار، شما را امان.
من مى‏آيم، كه هر سال، بهار آمدنى است.
من مى‏آيم كه سفره شما بى ‏نان نباشد.
و هفته شما، بى ‏جمعه.
اناالمهدى؛ من موعود زمانم. صاحب عصر، قائمه گيتى، خرد هستى، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.
اناالمهدى



التماس دعا