بنی آدم

شهریور ۳۱، ۱۳۸۵

آسيب شناسی يك رابطه

هوالرحمن

آغاز ماه مبارك رمضان ، هفته دفاع مقدس و سال جديد تحصيلی بر همه مسلمانان و جويندگان راه كمال الهی مبارك باد

ماه رمضان شد، مى و ميخانه بر افتاد
عشق و طرب و باده، به وقت ‏سحر افتاد

افطار به مى كرد برم پير خرابات
گفتم كه تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد

با باده، وضو گير كه در مذهب رندان
در حضرت حق اين عملت ‏بارور افتاد

سلام بر همه دوستان و عزیزان. هر قدر بحث رابطه در دنیای مجازی و رابطه بیشتر پیش می‌رود افراد بیشتری به این حلقه وصل میشن و خاطرات و درد‌ دل هاشون رو بیان می‌كنند. تو این چند مدت یك داستان مشابهی در این رابطه رو از بیش از 4 نفر از دوستان شنیده‌ام ( بعضی‌ها تا انتها رفته‌ و دچار صدمات روحی شده‌اند ولی بعضی‌ها هنوز در رویای وصال به‌سر می‌برند) كه لازم دیدم داستان یكی از اون‌ها رو كه البته به لطف خدا به خیر گذشته (ولی چشمانش بر روی واقعيت باز گشته)، با اجازه خودشون و با حذف بعضی قسمت‌هاش (به‌خاطر درخواست خودشون) ، برای كسب تجربه سایر دوستانی كه در این مسئله و یا مشابه این مسائل درگیر هستند بنویسم. با توجه به این‌كه خود این عزیز نیز خواننده این داستان و نظرات نوشته شده در قسمت كامنت همین پست می‌باشد از همه دوستان خواهش می‌كنم كه مراعات حال این عزیز را نموده و نظرات خودشون رو با لطافت بیان كنند تا باعث افزایش مشكلات روحی ایشان نشود. این داستان به صورت گفتگوی زنده ( چت ) درمیان گذاشته شده كه برای جلوگیری از گسستگی مطالب و .... آن را به صورت داستان پیوسته برای شما عزیزان نوشته‌ام . امیدوارم این داستان واقعی ، راه‌گشای مشكلات عزیزانی باشد كه در این مسائل درگیرند و به‌خاطر توهمات ناشی از دلبستگی‌ها و وابستگی‌ها ، به انتظار كسی كه ارزشی برایشان قائل نیست هستند. این داستان ، در ظاهر، شاید سالم‌ترین نوع ارتباطی باشد كه به ذهن انسان خطور می‌كند و در اون هر دو طرف هیچ احساس خطایی نمی‌كنند. و به‌خاطر نوع و نحوه ارتباط و نحوه تداوم آن ، انسان را از اندیشیدن به خطاهای احتمالی آن و تبعات منفی در پیش رو باز‌می‌دارد. این شما و این هم داستان دختری 22 ساله:

" من راضيه دختری بیست و دوساله و از خانواده‌ای كاملا مذهبی هستم . با حبيب توی نت آشنا شدم. ارتباطمون از توی نت شروع و به دنیای واقعی كشیده شد. حدود 7 ماهی با هم ارتباط داشتیم . تو این مدت تصورم نسبت به حبيب این بود كه پاك‌ترین جوانی است كه تا به‌حال دیده‌ام . از یك خانواده مذهبی بود. همیشه منتظر همچین آدمی بودم. تو این مدت بهم ‌گفته‌ بود كه شاید ازدواجی در كار نباشه. گفته بود كه بهش وابسته نشم. اما چند هفته‌ای نگذشته بود كه دیدم بدجوری بهش وابسته شده‌ام. علی‌رغم تمام ترسی كه داشتم كه مبادا كسی ما رو ببینه ، وقتی با هم بودیم احساس آرامش می‌كردم. تو این مدت هیچ بی‌احترامی به هم نكردیم. به هم تو نگفتیم. حتی رو راست به هم نگفتیم كه به هم علاقه داریم. همش با شرم و حیا با هم حرف می‌زدیم. كنار هم می‌نشستیم بین خودمون كیف میذاشتیم. روبروی هم می‌نشستیم به هم نگاه نمی‌كردیم. تقریبا هر روز با هم بودیم . تا این‌كه بعد از چند ماه از آشنایی ، دانشگاه قبول شد. گفت كه باید از هم جدا شیم. گفت كه فراموشم كنید. فكر كنید من و شما یك نسیم بودیم ، یك روز از كنار هم گذشتیم با خاطرات خوب. گفت و رفت. اما من نتونستم. مثل این فیلم‌های هندی نتونستم اون رو فراموش كنم. خیلی براش پیغام میذاشتم ولی هیچ خبری ازش نداشتم. دیگه داشتم عادت می‌كردم كه نیست. تا این‌كه بعد از چند سال برام پیغام گذاشت. من ساده احمق فكر كردم خبر خوشیه. پیغام داده بود كه با هم حرف بزنیم. بهش زنگ زدم. گفت چرا من رو فراموش نمی‌كنی؟ گفتم نمی‌تونم و مثل ... عشق رو ازش گدایی كردم. اونم گفت من نمیتونم نه با شما و نه با هیچ كس دیگه ازدواج كنم. ( دلیلش رو هنوز هم نمی‌دونم ) بعد یك پیشنهاد داد. ازدواج موقت بدون اذن پدر. بهش گفتم نه و قبول نكردم. بعد از یك ماه دوباره زنگ زد و گفت "دارم طلبگی می‌خونم و تحقیق كردم كه میشه بدون اذن پدر ازدواج موقت كرد". وقتی همدیگه رو دیدیم اولش قبول نكردم و گفتم كه مطمئن نیستم. ولی بعد ... شدم و به خاطر اون قبول كردم. باور كردم كه توی دین اشكال نداره. اما اشتباه كردم و .... . از اون‌جایی كه خدا دوستم داشت نگذاشت اتفاق بدی برام بیفته .
از این قضیه چند ماهی گذشت. تو این مدت حالم خیلی بد بود. داغون شده بودم. تمام اون لحظات هر شب مثل فیلم تو ذهنم تكرار می‌شد. اون لحظه‌ها همیشه جلوی چشمانم بود. ولی به تدریج داشتم دیگه فراموش می‌كردم. تا این‌كه دوباره زنگ زد. اول جوابش رو ندادم. بعد پیش خودم گفتم چی‌كار داره؟ مگه نگفته كه دیگه زنگ نزن پس چی‌كارم داره؟ براش اس ام اس زدم كه چی كار داری؟ گفت اشكال داره دوباره با هم محرم بشیم؟ دیگه طاقت نیاوردم. بهش زنگ زدم و گفتم برای چی؟ فكر نمی كنی دیگه برای من بسه؟ همون یك بار بسه مُردم . نابود شدم. من كه نیاز جنسی به شما نداشتم. می‌دونید چی گفت؟ گفت اما من داشتم. انگار دنیا روی سرم خراب شد. گفتم پس من بازیچه تو بودم؟ گفت نه من كی این حرف رو زدم؟ می‌خواست حرف بزنه گفتم نه دیگه با حرف‌هات خر نمی‌شم. نه تو دیگه زنگ بزن و نه من به شما فكر می‌كنم. هر كاری می‌كنم نمی‌تونم ببخشمت. من خودم قبول كردم ولی نمی تونم ببخشمت. ....
می‌دونم كه مقصر من بودم. اون گفته بود كه نمی‌تونیم با هم ازدواج كنیم و دیگه به هم فكر نكنیم. اما من نتونستم. شاید اون واقعا نمی‌تونست. شاید شرایط براش مهیا نبود. شاید.... ولی من هی اصرار كردم. اون هم می‌خواست به قول خودش یه جوری به من ادای دین كنه اما نمی‌دونست چه جوری. من بی‌خودی اصرار كردم. با اصرارم فقط اون رو آزار می‌دادم. همین. من فكر می‌كردم واقعا دوستم داره اما وقتی گفت من نیاز جنسی به شما دارم دیگه همه چیز تموم شد. همون اول كه رفت باید فراموشش می‌كردم. نباید اینقدر اصرار می‌كردم. عشق كه گدایی نیست. این اصرار من بود كه باعث شد برگرده و فكرهای غلط پیش بیاد."

همه دخترانی كه درگیر ارتباط با جنس مخالف می‌شوند ، احساس می‌كنند كه فرد مورد علاقه‌شان با دیگران فرق دارد و ارتباط بین این دو نیز با ارتباطات كوچه و خیابانی و یا ارتباطات بین دو جنس مخالف فرق می‌كند. اما نكته اساسی این‌جا است كه تا اطمینانی بوجود نیاید ارتباطی نیز شكل نمی‌گیرد. یعنی هیچ دختر واقع‌بین و سالمی نیست كه بدون اطمینان به كسی ، حاضر به برقراری ارتباط با وی و به عبارتی سهیم كردن او در زندگی آینده خود باشد. و این اطمینان است كه وی را به این اندیشه می‌رساند كه او با دیگران فرق دارد و فرجام این ارتباط نیز مانند ارتباطات دیگر نبوده و موفق خواهد بود. اما آن‌چه كه در این موارد مهم است و مورد توجه قرار نمی‌گیرد این است كه مسیر كسب اطمینان آن دختر به فرد مورد علاقه‌اش درست نبوده و از روی احساسات صورت گرفته است. تمامی ضربات سهمگینی كه انسان در طول زندگی خود دچار آن می‌شود، از روی اطمینان كاذبی است كه دارد. اطمینان بیش از حد به یك دوست و افشای اسرار ، اطمینان كاذب به یك پسر به خاطر دلبستگی‌ها و وابستگی‌ها و ....
آن‌چه كه به وضوح در این داستان دیده می‌شود ، این است كه علاوه بر بازی با احساسات این دختر ، با درخواست عدم وابستگی به وی و یا به عبارتی صادق نشان دادن خود در ارتباط ، روح آن دختر را نیز تسخیر كرده است. چرا كه اگر خودش واقعا به این عدم وابستگی پایبند بود ارتباطی هم صورت نمی‌گرفت. چطور ممكن است كه كسی نگران وابستگی یك شخص به خودش باشد ولی از تداوم ارتباط ، ( كه بدون استثنا باعث پیشرفت و عمق وابستگی می‌شود ) پرهیز نكند؟ چه لزومی دارد كه كسی بعد از چند سال تماس بگیرد و بگوید كه چرا مرا فراموش نمی‌كنید!!! و در ادامه تقاضای ازدواج موقت بدون اذن پدر بدهد؟!! آیا واقعا انگیزه تماس او نگرانی از عدم فراموشی توسط آن دختر بوده و یا محك زدن او نسبت به خواسته‌اش؟ آيا واقعا طلبگی می‌خوانده و يا اظهار طلبگی خواندن ( آن‌هم كسی كه دانشجو شده است) محملی برای درست جلوه دادن پيشنهاد خود بوده؟؟
تا آن‌جا كه به یاد دارم و اسلام را از اهل آن فراگرفته‌ام ، به یاد ندارم كه مرجعی گفته باشد اول حكم را پیدا كنید بعد ببینید كدام مرجع آن حكم را داده و از آن پیروی كنید!!!. بلكه آن‌طور كه به من یاد داده‌اند و در تمامی رسائل علما دیده‌ام ، بنا بر این است كه ابتدا مرجع اعلم را پیدا كنیم و بعد ببینیم در مورد مسئله‌ای كه برایمان پیش آمده چه حكمی داده اند و از آن پیروی كنیم. ولی گویا جدیدا مرسوم شده كه اول حكمی را برای مسئله‌ای انتخاب كنیم و بعد ببینیم كدام مرجع آن‌را قبول دارد و بعد از او پیروی كنیم!!! ( بگذریم كه بسیاری خود را اعلم می‌دانند و خود فتوای احكام را صادر می‌كنند). دوستی داشتم كه می‌خواست خمس خود را حساب كند. پول زیادی را برای خرید مسكن پس‌انداز كرده بود و دنبال مرجعی می‌گشت كه بگوید خمس به این پس انداز تعلق نمی‌گیرد تا از او پیروی كند!!! . در این مسائل هم گویا همین‌طور شده . می‌روند ببینند كدام مرجع در مورد ازدواج دختر اذن پدر را شرط نمی‌داند بعد از او پیروی كنند!!!
و اما نتیجه این ارتباط
هرچند كه در این داستان هر دوطرف این ارتباط ، افراد سالمی به نظر برسند كه انگیزه‌های منفی نداشته باشند. اما مشكلاتی كه از بابت این ارتباط گریبان‌گیر آن دختر شده‌است را نمی‌توان نادیده گرفت. تبعات منفی این ارتباط خود را پس از قطع ارتباط به خوبی نمایان می‌سازد . تا حدی كه ممكن است اطرافیان به راحتی به وجود یك مشكل در آن دختر پی ببرند. عصبانیت ، گوشه‌گیری ، فرار از جمع ، حضور دائمی در نت ( به این نیت كه شاید بیاید) ، اعتیاد به نت ، ارسال آف‌های عاشقانه و محبت آمیز برای طرف مقابل تا شاید دلش به رحم آید و دوباره بازگردد ، ناموفق بودن در درس و امتحانات و ... از یك سو و ترس از آینده ، هراس از فاش شدن این ارتباط در زندگی مشترك آینده، فرار از خواستگارانی كه شاید بهترین فرصت‌ها باشند و .... از سوی دیگر، تبعاتی است كه نه تنها فرد را دچار بیماری‌های روحی فراوان می‌سازد بلكه بسیاری از فرصت‌های ممكن در پیش رو را از آن دختر سلب می‌كند. در حقیقت تبعات یك ارتباط ساده و ایجاد دلبستگی بین دو جنس مخالف و قطع آن پس از مدتی ، (صرف نظر از بعد شرعی آن ) از نظر صدمات اجتماعی وارده به یك دختر ، تفاوتی با یك طلاق ندارد. حال چه صیغه عقد (موقت و یا دائم) جاری شده باشد یا نشده باشد. از نظر صدمات روحی و اجتماعی هر دو تبعات مشتركی دارند و تفاوتی با هم ندارند.
سعی داشتم این سلسله بحث رو تمام كنم . اما هرچه به انتهای آن نزدیك‌تر می‌شوم مشتاقان بیشتری را می‌بینم كه خواهان تداوم آن هستند. سعی می‌كنم در یكی دو قسمت بعد نیز از تجربیات دوستان در این رابطه استفاده كنم.
چندی پیش داشتم در مورد مطلبی گشت و گذار می‌كردم به وبلاگ یك آشنای غریب برخوردم و مطلبی كه جدیدا نوشته بود. یك قسمت نوشته‌اش ("
در واقع این معضل بزرگیه كه امروز جامعه ما رو درگیر كرده . به دلیل گسترش حضور دختران و زنان در جامعه، قطعا روابط اونها هم گسترده‌تر شده . اما مشكل اینجاست كه دیدگاه ما هنوز همونطور سنتی باقی مونده و فكر می‌كنیم آخر رابطه هر دختر و پسری باید حتما خواستگاری‌های مسخره سنتی ( كه هیچ شناخت و اطلاعاتی از شخصیت و نیازهای دو طرف بهشون نمیده ) و در نهایت ازدواج باشه و اینه كه آمار طلاق رو بالا برده، نه دوستی‌های به اصطلاح خیابانی! " ) نظر من رو خیلی به خودش جلب كرد و برام جالب بود. البته نه به خاطر نظر اشتباهی كه داشت بلكه به خاطر این‌كه این نظر توسط او بیان شده بود. بعد كه یه كم فكر كردم ، با شناختی كه از روحیات او داشتم به این نتیجه رسیدم كه این نوع تفكر نیز از او بعید نیست. خیلی از دختران هستند كه دچار اشتباهات بزرگی در طول زندگی خود می‌شوند ولی نمی‌خواهند باور كنند كه عمری از زندگی خود را به‌خاطر هوا و هوس دیگران باخته‌اند. برای همین سعی می‌كنند بر روی آن سرپوش بگذارند و آن را فقط یك فرصت از دست رفته تلقی كنند. كه این امر برای آن‌ها تبدیل به عقده‌های روحی و روانی خواهد شد. البته نمی‌دانم ایشان این آمار را از كدام كشور و كدام مرجعی دریافت كرده‌اند اما من كه تا حدودی با این آمار و ابعاد آن درگیر بوده‌ام و در بسیاری از مراجع مختلف نیز به ثبت رسیده ، 83 درصد طلاق‌ها را از سوی زوجینی است كه از ارتباطات خیابانی به هم رسیده و پس از مدتی كه از خامی خارج و تازه هوش و هواسشان درآمده پی به اشتباهات بزرگ خود برده‌اند. از سوی دیگر این دیدگاه افراد نسبت به خواستگاری در ازدواج هم به خاطر كج فهمی برخی افراد از ازدواج و خواستگاری است. در جای جای اسلام تاكید شده كه دختر و پسر قبل از ازدواج و در مراحل خواستگاری باید به تفاهم برسند و دیدگاه‌ها و خواسته‌های خود را با هم در میان بگذارند. سوال من این است كه آیا ابتدا باید دوستی‌های خیابانی باشد و به تفاهم و در نهایت به عشق (اگر در كار باشد) رسید و بعد دید با مشكلات و موانعی مانند مخالفت خانواده ، مشكلات ژنتیكی ، عدم تناسب خانوادگی و یا طبقاتی و ... مواجه هستیم و یا این‌كه اول موافقت‌ها را جلب كنیم ، مقدمات و شرایط را بسنجیم و بعد كه مانعی ندیدیم آن‌وقت به تفاهم و در نتیجه به عشق برسیم؟
بگذریم كه در باب لزوم ایجاد عشق قبل از ازدواج و یا بعد از ازدواج در قسمت‌های قبلی زیاد گفته‌ایم.
در ماه مبارك رمضان با توجه به تاكید و تقاضای بسیاری از دوستان ، سعی خواهم كرد ادعیه هر روز ماه ، جزء قرآن مربوط به همان‌روز و .... را در قسمت حاشیه بگذارم تا به‌راحتی برای دوستان قابل دسترسی باشد. از همگی دوستان التماس دعا دارم و امیدوارم در این ایام عزیز به یاد این حقیر نیز باشید.


برای شنيدن صدای مناجات ، پس از قطع صدای وبلاگ ، بر روی نماد بلندگو كليك كنيد

تلاوت جزء سوم قرآن استاد شاطری


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطالب مرتبط قبلی:
_________

رابطه در دنیای مجازی - 6
رابطه در دنیای مجازی (5) - آسيب شناسی چت
رابطه در دنیای مجازی (4) - آسيب شناسی يك رابطه
رابطه در دنیای مجازی - 3
رابطه در دنيای مجازی - 2
رابطه در دنيای مجازی - 1
فلسفه رابطه (6) - نقش عشق در ازدواج
فلسفه رابطه - انتخاب همسر
فلسفه رابطه 4
فلسفه رابطه 3
فلسفه رابطه 2
فلسفه رابطه 1


نظرات رسيده: 23

  • مهر ۰۱, ۱۳۸۵ ۱۰:۱۴ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    کوله بار آرزوهات روی دوشت
    تا کجاها رفتی با پای پیاده
    رفتی و به هرچی خواستی نرسیدی
    متاسفم برات ای دل ساده

    دل به هرکی دادی از سادگی دادی
    زندگيت رو پاي دلدادگي دادي
    هرجا كه ديدي چراغي پرفروغه
    تا بهش رسيدي فهميدي دروغه

    عاشق و خسته و غمگين و پريشون
    دل بي كس دلك بي سر و سامون
    دل زخمي دل تنها و تكيده
    دل گريون من،آه،اي دل گريون

    كوله بار آرزوهات رو كي دزديد؟
    دل ديونه به گريه هات كي خنديد؟
    عاشق و خسته و غمگين و پريشون
    دل بي كس،دلك بي سر و سامون

    تو رو با هول و ولا تنها گذاشتن
    اونا كه لياقت عشق رو نداشتن
    تك و تنهائي و با پاي پياده
    متاسفم برات اي دل ساده

    (عيبی داره خودم اول بشم؟)

     
  • مهر ۰۱, ۱۳۸۵ ۱۱:۰۹ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    آقا اجازه اگه مشا رو حساب نکنیم من اولم!!!!

     
  • مهر ۰۱, ۱۳۸۵ ۱۱:۱۳ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    متاسفم برات ای دل ساده

    کاش تو لحظات سخت احساسی کمی عاقلانه فکر میکردیم

    یادمون میموند که پاکی احساس ارزش بیشتر از این حرفا داره

    راحت به ارزش ناچیز به بازار نامردی حراج نمیذاشتیم

    دل ساده مون رو برای هر عشق بی ارزشی تکه تکه نمیکردیم
    متاسفم برات ای دل ساده

     
  • مهر ۰۱, ۱۳۸۵ ۱۱:۱۶ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    دوباره سلام
    سعی کردم داستانش رو بخونم اما ...
    غم انگیزه و البته خدا رو شکر که همه چیز به خیر و خوشی تموم شد
    یه بار دیگه میام و در موردش می نویسم
    آدما گاهی بد جوری با پای خودشون میوفتن توی مهلکه....البته همه اش هم تقصیر خودشون نیست!!!!
    ولی همیشه باید از اون که اون بالاست کمک بخوان
    گر نگهدار من آنست که من می دانم
    شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد


    این شب ها و رو زها حسابی التماس دعا
    مخصوصاً سحرها که حال ویژهه ای داره

    ممنونم از طرف خودم و خیلیهای دیگه

    شاد باشید

     
  • مهر ۰۲, ۱۳۸۵ ۵:۰۳ قبل‌ازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    سلام. چه قدر تلخ بود. حیف روز اول ماه مبارک که با خواندن این خاطره شروع بشه ولی خوب چه می شه کرد که واقعیت موجود جامعه ی ماست. نکات خوبی بیان کرده اید. ان شاالله خداوند توفیق بندگی خودش را به ما عطا نمایند و ما را ز غیر خودش بی نیاز و نیازهای ما را ز راهش روا. خیلی دلم سوخت،ان شاالله شامل رحمت خاصش باشیم. التماس دعا

     
  • مهر ۰۲, ۱۳۸۵ ۹:۵۴ قبل‌ازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    به نام حق
    با سلام خدمت شما برادر بزرگوارمون
    مطلب این پستتون هم مثل همیشه گویای واقعیتهای تلخی است که در جامعه امروزی خیلی گریبانگیر نسل جوون ما شده من میتونم بگم ما یه اهرم داریم که دو طرف این اهرم احساس و منطق وجود داره اما تکیه گاه این اهرم چیزی است به نام عقل و شرع نیرویی که خداوند به انسان داده و انسان هم مسئولیت سنگینی در مقابل این نعمت الهی داره و تصمیم گیری از روی احساس بدون رجوع به عقل و شرع نتایج زیانباری به دنبال داره که مهمترین آنها جدای از از دست دادن فرصتهای عمر زیر پا گذاشتن ارزشهاست
    اگر به ازدواج به عنوان یک امر مقدس و آسمانی نگریسته شود درصد خطاها خیلی کمتر میشه به اضافه مسائل دیگه
    بازم ممنونیم از مطالبی که واقعیتها رو به نگارش در میارین چرا که خیلی از این واقعیتها در زیر بار توجیهات غلط مخفی میشن
    ادامه بدین
    موفق و موید باشید
    یا علی و التماس دعا در این ایام الهی

     
  • مهر ۰۲, ۱۳۸۵ ۱۱:۵۴ قبل‌ازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    salam aga mehdi ...postatooon toolanie ...man fagat dastane ro khondam ...

     
  • مهر ۰۲, ۱۳۸۵ ۱۱:۵۵ قبل‌ازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    salam aga mehdi ...postatooon toolanie ...man fagat dastane ro khondam ...

     
  • مهر ۰۲, ۱۳۸۵ ۱۲:۱۸ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    گاهی دلم می خواهد این آقا پسر هم میومد اینجا و حرف می زد!!!!
    شاید من از یه دید به موضوع نگاه کنم و به مشکلاتش دامن بزنم و آقا پسر هم از یه جهت دیگه!!!!

    ولی خوب اکثراً این دخترها هستن که تاثیر پذیر تر هستن متاسفانه و زیر بار مشکلات این چنینی طاقت نمیارن و براشون یشه یه کابوس!!!!

    خیلی از مردهایی که جدا شدند به خودشون اجازه می دن که به خواستگاری دخترهای مجرد بیان با اینکه خانومهای مطلقه خودشون رو از این حق محروم می کنن!!!!

    خدا همه رو هدایت کنه
    شاد باشین

     
  • مهر ۰۲, ۱۳۸۵ ۵:۱۳ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    در ماه رمضان ما را هم دعا کنید.

     
  • مهر ۰۲, ۱۳۸۵ ۹:۵۵ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    سلام
    دو نا موضوع رو با هم مطرح کردین ... اول این دختر خانم که به نظر من خیلی هم متفاوت با مثالهای قبلی نبود.
    تقریبا شبیه بودند. معمولاهمه ی این قصه ها شبیه اند... ولی کلا نقدتون کار خوبیه.
    مثالهائی که شما میزنید از یه نوع تفکر سرچشمه میگیره ... میتونم بگم یه جورائی فقط از یه دریچه نگاه میکنید ...همونطوری که همیشه از در ساده لوحی دخترا و مکاره بودن جنس مرد وارد میشید ....
    مبحث دومی که مطرح کردین بی ارتباط با اولی نیست. تقابل سنت و مدرنیزه هم خیلی جاها پیش میاد و باعث قاطی شدن مسائل میشه...مثل اتفاقی که برای ازدواج سنتی داره پیش میاد و جایگاهی که از دست داده یا داره از دست میده ... درحالیکه میشه با رعایت جمع کردن خیلی مسائل به همون سنت پایبند بود و احساس بی نیازی کامل یا رویگردانی ازش رو نداشت/ خیلی مسائل وقتی قاطی میشه ، راه رفتن خودمون هم یادمون میره!

     
  • مهر ۰۲, ۱۳۸۵ ۱۰:۵۵ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    بسم الله الرحمن الرحیم.
    ضمن عرض ادب و سلام وقبولی طاعات عبادت شما وهمه عاشقان ماه قرآن .دست حق یارو یاورتان.

     
  • مهر ۰۳, ۱۳۸۵ ۱۲:۰۳ قبل‌ازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    باسلام خدمت دو خواهر خوبم محدثه خانم و بانوي محترم. در مورد نگاه اون آقا دو نكته را به خاطر داشته باشيد. اول اين‌كه ديدگاه مرا ديدگاه اون‌ آقا بدانيد ( چون جنس هم ديگه رو خوب ميشناسيم ) دوم اين كه اصل مطلب نشان دادن مقصر نيست. اگر خوب دقت كنيد آن دختر گفته كه من مقصر بودم. منتهي مطلب اصلي نفس قضيه (ارتباط) است كه صرف‌نظر از سلامت و خطاي آن ، همه ارتباطات پنهاني و يا خارج از نظارت ، به يك‌جا ختم مي‌شوند. شايد اين ارتباط به نظر سالم‌ترين نوع آن بيايد اما همين ارتباط به ظاهر سالم به كجا ختم مي‌شود؟ اصولا طبيعت خلقت مردان اين است. و اگر مردي در اين نوع روابط به اين مسائل نيانديشد بيمار است!!(مردان بنده شهوت و زنان اسير محبتند) و اين است كه محدوديت روابط را در اسلام ايجاد مي‌كند. منتهي همين امر اگر از مسير اصلي خود و در صورت مورد پسند قرار گرفتن از كانال شرعي آن و نظارت والدين دو طرف صورت پذيرد تعهداتي را براي هر دو طرف ايجاد مي‌كند كه اين تعهدات مانع بروز چنين مسائلي مي‌شود. روابط هرچه پنهاني تر باشد دلبستگي كاذب دختران و سوء استفاده پسران از اين امر سريع‌تر صورت مي‌پذيرد و اين مشكل باعث كوري دختر نسبت به وقايع طرف مقابل خود مي‌شود. و اما در مورد نظر بانوي محترم. همه مردان مكاره نيستند اما آناني كه از اين راه وارد مي‌شوند انگيزه درستي براي ارتباط ندارند. هرچند كه اين امر مطلق نيست. ولي اگر مواردي هم خلاف اين پيدا ميشه از روي خامي آن پسر صورت مي‌گيره و بعدها با بلوغ فكري به همون انگيزه ختم ميشه. التماس دعا

     
  • مهر ۰۳, ۱۳۸۵ ۲:۱۴ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    سلام ... من نگفتم مردان مکاره اند ... گفتم شما از در مکاره بودن مردان و ساده لوحی دختران وارد میشین ... دوباره بخونید کامنتم رو ... محتاجیم به دعا تو این ماه مبارک!

     
  • مهر ۰۴, ۱۳۸۵ ۳:۳۶ قبل‌ازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    همه تا حدی شبیه هم هستیم .قضاوت نوع رفتاری که باید می کردیم بعد از تموم شدن خیلی راحت تر از انجام دادنش هست .

     
  • مهر ۰۴, ۱۳۸۵ ۱:۱۷ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    "یا هو یا لطیف یا رحیم یا ..."

    سلام به شما بزرگوار
    ایام پر برکت ماه حاضر این ماه خدا که سراسر از نور و رحمت هست را به شما و خونواده ی محترم تبریک عرض میکنم.
    باشد که تمامی اعمال و دعاها مون مقبول درگاه او قرار گیرد.
    انشالله"
    و اما مطالب
    خیلی منظم و تاثیر گذار هست
    مشکلاتی که بخصوص دختران یاهو را تهدید میکنه
    دستتون درد نکنه
    از لطف حضرت عالی کمال تشکر رو دارم
    موفق باشید...

    دعا بفرمائید
    یا زهرای اطهر"
    ...

     
  • مهر ۰۴, ۱۳۸۵ ۴:۰۴ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    salam.man harseri save mikonam bad mikhonam

     
  • مهر ۰۴, ۱۳۸۵ ۴:۰۵ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    اينبار هم خوندم........چي بگم از دلي كه وابسته مي شه....هر چه وابسته تر قدرت تصميم گيري عقلي كمتر

     
  • مهر ۰۴, ۱۳۸۵ ۴:۰۷ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    يادم رفته بود اسمم را بنويسم.........اگه وقت كنم مي خوام ارشيوتونو از اول بخونم......فلسفه ارتباط هارو..................التماس دعا

     
  • مهر ۰۴, ۱۳۸۵ ۴:۲۳ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    نمي توني حدس بزني با چه سرعتي ارشيو ارتباط هارو خوندم........نكات خيلي جالب و بدرد بخوري داشت..............
    خيلي دوست داشتم بدونم حد ارتباط رو راي پسر خودت در چه حدي اجازه مي دي..........يادمه يكي از دوستام هميشه مي گفت: اولين دوست دختر را خودم براي پسرم مي گيرم.....راستي عكس پسرت رو هم ديدم............ماشاللللله...اسفند دود كن براش.....

     
  • مهر ۰۴, ۱۳۸۵ ۹:۰۸ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    هوالحبيب

    الهي !

    رمضان ، عاريتي از ساعات بهشتي و نفحات عرشي است .

    تن و جانمان را به آفتاب سوزان رمضان مي سپاريم ، تا جسممان ، نردبان تعالي جان شود و آنچه تو مي پسندي ، آن شود .



    حلول ماه مبارك رمضان بر شما مبارك باد .

     
  • مهر ۰۴, ۱۳۸۵ ۱۰:۵۸ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    سلام استاد.
    عبادات مقبول درگاه خداوند منان.
    باز هم رمضان و عشق..../
    در اين روزها خيلي دعا بفرماييد.
    ..
    ..
    ..
    وباز هم موضوع درباره جوانان شيطون؟!!؟
    من كه حرفي براي گفتن ديگه ندارم.
    اما باز هم التماس دعا.
    راستي ببخشيد دير خدمت رسيدم؟؟؟؟خدا رو شكر حل شد.

     
  • مهر ۰۶, ۱۳۸۵ ۱۲:۱۷ قبل‌ازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    سلام ...
    خوب هستین ؟
    نمیدونم چی بگم ولی اینو اولش بگم که بدنم لرزید وقتی اسمتون را دیدم باورم نمیشه هنوز هم بنویسین ...اونم به این زیبایی..نمیدونم چی بگم وبلاگم را بستم من تا ابد برای تو میمانم بسته شد شاید دارم سعی میکنم به کسی وابسته نشم ...دلم براتون تنگ شده بود ...دوست دارم شما منو ببخشی ...

     

نظر شما چيه؟

بازگشت به صفحه اصلی