بنی آدم

دی ۰۷، ۱۳۸۵

روز عرفه

هوالرزاق

دل در جوشش ناب عرفه، وضو می‌گیرد و در صحرای تفتیده عرفات، جاری می‌شود. آن جا كه ایوان هزار نقش خداشناسی است. لب‌ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته و چشم‌ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده‌اند. دل، بی‌قرار روح عرفات، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شده است. پنجره باران خورده چشم‌ها از ضریح اجابت، تصویر می‌دهد و این صحرای عرفات است كه با كلمات روح‌بخش دعای امام حسین (ع) و اشك عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش می‌كند.

اشك و زمزمه ما را نیز بپذیر، ای خدای عرفه


« حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی‌شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی‌دارد و هیچ آفریده‌ای به پای شباهت مخلوقات او نمی‌رسد....
جهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من، تو را باز نداشت از این‌که راهنمایی‌ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خشنودی توست....
پس هرگاه که تو را خواندم، پاسخم گفتی؛ هرچه از تو خواستم، عنایتم فرمودی؛هرگاه اطاعتت کردم، قدردانی و تشکر کردی؛ و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم، بر نعمت‌هایم افزودی؛ و این‌ها همه چیست؟ جز نعمت تمام و کمال و احسان بی‌پایان تو!؟...
من کدام یک از نعمت‌های تو را می‌توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر بسپارم؟...
خدایا! الطاف خفیه‌ات و مهربانی‌های پنهانی‌ات بیشتر و پیشتر از نعمت‌های آشکار توست....
خدایا ! من را آزرم‌ناک خویش قرار ده آن‌سان که انگار می‌بینمت.من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می‌کنم....
خدایا! من را با تقوای خودت سعادت‌مند گردان و با مرکب نافرمانی‌ات به وادی شقاوت و بدبختی‌ام مکشان. در قضایت خیرم را بخواه و قدرت برکاتت را بر من فرو ریز تا آنجا که تأخیر را در تعجیل‌های تو و تعجیل را در تأخیرهای تو نپسندم. آن‌چه را که پیش می‌اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند و آنچه را که بازپس می‌نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند....
پروردگار من!...
من را از هول و هراس‌های دنیا و غم و اندوه‌های آخرت، رهایی ببخش و من را از شر آنان که در زمین ستم می‌کنند در امان بدار....
خدایا! به که واگذارم می‌کنی؟ به سوی که می‌فرستی‌ام؟ به سوی آشنایان و نزدیکان؟ تا از من ببرند و روی بگردانند؛ یا به سوی غریبان و غریبه‌گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟ یا به سوی آنان که ضعف مرا می‌خواهند و خواری‌ام را طلب می‌کنند؟...
من به سوی دیگران دست دراز کنم در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمام‌دار من؟
ای توشه و توان سختی‌هایم! ای هم‌دم تنهایی‌هایم! ای فریادرس غم‌ها و غصه‌هایم!ای ولی نعمت‌هایم‌!...
ای پشت و پناهم در هجوم بی‌رحم مشکلات! ای مونس و مأمن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی‌کسی! ای تنها امید و پناه‌گاهم در محاصره اندوه و غربت و خستگی! ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی‌انتهای تو! تو پناه‌گاه منی؛ تو کهف منی؛ تو مأمن منی؛ وقتی که راه‌ها و مذهب‌ها با همه فراخی‌شان مرا به عجز می‌کشانند و زمین با همه وسعتش، بر من تنگی می‌کند، و....
اگر نبود رحمت تو، بی‌تردید من از هلاک‌شدگان بودمو اگر نبود محبت تو، بی‌شک سقوط و نابودی تنها پیش‌روی من می‌شد....
ای زنده! ای معنای حیات؛ زمانی که هیچ زنده‌ای در وجود نبوده است....
ای آن‌که با خوبی و احسانش خود را به من نشان دادو من با بدی‌ها و عصیانم، در مقابلش ظاهر شدم...
ای آن‌که در بیماری خواندمش و شفایم داد؛ در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد؛ در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید؛ در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند؛ در فقر خواستمش و غنایم بخشید؛...
من آنم که بدی کردم من آنم که گناه کردم ، من آنم که به بدی همت گماشتم ، من آنم که در جهالت غوطه‌ور شدم، من آنم که غفلت کردم، من آنم که پیمان بستم و شکستم من آنم که بدعهدی کردم ...و ...
... اکنون بازگشته‌ام. بازآمده‌ام با کوله‌باری از گناه و اقرار به گناه. پس تو در گذر ای خدای من! ببخش ای آن‌که گناه بندگان به او زیان نمی‌رساند. ای آن‌که از طاعت خلایق بی‌نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارهای خوب توفیق می‌دهد....
معبود من! اینک من پیش روی توأم و در میان دست‌های تو....
آقای من! بال گسترده و پرشکسته و خوار و دلتنگ و حقیرم. نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری طلبم، نه ریسمانی که بدان بیاویزم و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم. چه می‌توانم بکنم وقتی که این کوله‌بار زشتی و گناه با من است!؟ انکار!؟ چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه اعضاء و جوارحم، به آن‌چه کرده‌ام گواهی می‌دهند؟...
خدای من! خواندمت، پاسخم گفتی؛ از تو خواستم، عطایم کردی؛ به سوی تو آمدم، آغوش رحمت گشودی؛ به تو تکیه کردم، نجاتم دادی؛ به تو پناه آوردم، کفایتم کردی؛...
خدایا! از خیمه‌گاه رحمتت بیرونمان نکن. از آستان مهرت نومیدمان مساز. آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان. از درگاه خویشت ما را مران....
ای خدای مهربان! بر من روزی حلالت را وسعت ببخش و جسم و دینم را سلامت بدارو خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن و از آتش جهنم رهایم ساز....
خدای من! از تو آن حاجتی را ‌خواهم، كه اگر عنایت فرمایی، محرومیت از غیر از آن، زیان ندارد و اگر عطا نکنی هرچه جز آن عطا كنی منفعت ندارد. یا رب! یا رب! یا رب!...
خدای من! این منم و پستی و فرومایگی‌ام . و این تویی با بزرگی و کرامتت . از من این می‌سزد و از تو آن ......
چگونه ممکن است به ورطه نومیدی بیفتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی....
خدای من! تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم! تو چقدر درگذرنده و بخشنده‌ای با این همه کار بد که من می‌کنم و این همه زشتی کردار که من دارم....
خدای من! تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله‌ای که من از تو گرفته‌ام....
تو که این قدر دلسوز منی! ......
خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟ تو کی غایب بوده‌ای که حضورت نشانه بخواهد؟ تو کی پنهان بوده‌ای كه ظهورت محتاج آیه باشد؟...
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند. کور باد نگاهی که دیده‌بانی نگاه تو را درنیابد. بسته باد پنجره‌ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود. و زیانکار باد سودای بنده‌ای که از عشق تو نصیب ندارد....
خدای من! مرا از سیطره ذلت‌بار نفس نجات ده و پیش از آنکه خاک گور، بر اندامم بنشیند از شک و شرک، رهایی‌ام بخش....
خدای من! چگونه ناامید باشم، در حالی که تو امید منی! چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم که تو تکیه‌گاه منی! ای آن‌که با کمال زیبایی و نورانیت خویش، آن‌چنان تجلی کرده‌ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده....
یا رب! یا رب! یا رب! »

( فرازهایی از دعای امام حسين (ع) در روز عرفه )




اعمال روزاول و شب عرفه و دعای (اللهم يا شاهد كل ... )
اعمال روز عرفه
دعای امام حسين (ع) در روز عرفه
دعای روح‌بخش عرفه ( صوتی )
اعمال شب و روز عيد قربان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلام بر همه دوستان و عزیزان.

راستش این روزها خیلی دلم گرفته. پارسال این موقع داشتم برای عرفات و منا و ... آماده می‌شدم.
شب‌های قدر ماه رمضان پارسال مهم‌ترین دعایم اللهم الرزقنا حج بیتك الحرام بود. همون ایام شرایط كاری‌ام طوری بود كه اصلا تصورش رو نمی‌كردم كه بتونم عازم خانه خدا بشم. با این حال زمان ثبت‌نام حجاج كه رسید پاسپورت خودم و همسرم رو برای ویزای حج به سفارت عربستان در تاشكند دادم. تقریبا یكی دو هفته قبل از آخرین فرصت اعزام به تهران برمی‌گشتیم و اعتبار پاسپورتمون هم هنگام بازگشت به اتمام می‌رسید و امكان سفر با همان پاسپورت خیلی بعید بود. یكی از همكاران بهم گفت " خب تو كه نمی‌تونی با این پاسپورت بری پس چرا درخواست ویزا كردی " من هم به مزاح گفتم " برای این‌كه اگر خدا طلبيد بهونه ویزا نداشته باشم " . خلاصه ویزا رو گرفتیم و به تهران برگشتیم. تهران مشكلات خیلی زیادی جلوی رویم بود. خرید و یا اجاره یك خانه ، تهیه لوازم خانه و .... ثبت‌نام دخترم توی یكی از مدارس برای ادامه تحصیل ، و مهم‌تر از همه خردسال بودن پسرم ( اون موقع هنوز سه سالش تكمیل نشده بود ) و خیلی شدید به مادرش وابسته بود . به طوری كه برای نیم ساعت هم نمی‌تونست دوری مادرش رو تحمل كنه چه برسه به 22 روز. خلاصه طوری شده بود كه قید سفر حج رو زده بودم. با این حال تلفن و آدرس یكی از كاروان‌های آزاد حج رو از اینترنت پیدا كردم و رفتم شرایط رو بپرسم.
خلاصه سرتون رو درد نیارم. با وجود اتفاقات خیلی زیادی كه افتاد و همه مشكلاتی كه داشتم به خودم اومدم دیدم توی فرودگاه جده پیاده شدیم و ...
اون‌جا بود كه فهمیدم لطف و عنایت خدا خیلی وسیع‌تر و عظیم‌تر از اونیه كه فكرش رو بتونیم بكنیم.
امسال لحظه لحظه ایام حج جلوی چشمامه. اگر خدا قسمت كنه فردا داریم میریم مشهد (حج فقرا ) تا همزمان با عرفه حجاج اون‌جا باشیم و شب برگردیم. البته اگر خدا قسمت كنه. چون با این برفی كه اومده نمی‌دونم قسمتمون بشه یا نه. ولی می‌دونم كه اگر هم قسمتمون نباشه بریم ، باز هم كرم و عنایت خدا شامل حالمون بوده.

پيشاپيش عيد سعيد قربان رو هم به شما و تمامی عزيزان تبريك عرض می‌كنم

تو این ایام بخصوص هنگام دعای عرفه ، از همتون التماس دعای مخصوص دارم.

آذر ۲۶، ۱۳۸۵

شمع و پروانه

هوالمعشوق

با سلام خدمت تمامی دوستان و عزیزان. پست امروز مربوط به یكی از دوستان هم‌رزم و عزیزی است كه چندی پیش به طور اتفاقی توی نت هم‌دیگه رو پیدا كرده بودیم. ایشان لطف كرده بودند و برام توی قسمت نظرات این متن رو گذاشته بودند و چون متن قشنگی بود تصمیم گرفتم اون رو توی یكی از پست‌های این‌جا بذارم. منتهی چون توی قسمت نظرات هم درج شده بود گفتم یه مقدار با تاخیر باشه بهتره.


این شما و این متن زیبای دوست عزیزم آقا فرهاد:

سلام به خدمت تمام خانومها و آقایان عزیز و گرامیم . اول اینو بگم که من هرچی خواستم که از این وبلاگ نام کاربری بگیرم نشد که نشد.دیگه چه میشه کرد ما تازه از شهرستان اومدیم و ناوارد!!! .انشاء الله با راهنمایی شما ما هم بلد میشیم.!! دوم یه چیز می خوام بگم که برای همتون جالب باشه و به قول معروف سورپرایز بشین!!!واون این که:چون سالگرد عملیات بیت المقدس چهار بود داشتم توی گوگل در باره کلمه"شاخ شمیران" جستجو می کردم که یه وبلاگ نظرم رو به خودش جلب کرد ( یعنی همین وبلاگ ) توی وبلاگ خاطرات مربوط به عملیات بیت المقدس چهار و ارتفاعات شاخ شمیران (ارتفاعی مشرف به سد دربندیخان عراق ونزدیکی شهر حلبچه) رو دیدم. برام خیلی جالب بود که دیدم من و صاحب همین وبلاگ در یه گردان بودیم و احتمالا" در یک گروهان و توی اون عملیات با هم شرکت داشتیم و نزدیک و در کنار هم بودیم. برایم بسیار غیر منتظره و جالب بود. براشون توی یاهو مسنجر پیام گذاشتم و اسم چند تا از دوست‌ها و چند تا جریان که روز اول عملیات پیش اومده بود رو براشون گفتم که از قرار معلوم ایشون بیش‌تر از من این موضوع برایش شیرین و جالب بوده. فعلا" در حال سلام و علیک و آشنایی هستیم ، ولی اگه فامیل دراومدیم شما تعجب نکنید و خلاصه ادامه جریان رو از همینجا دنبال کنید!!!! حالا از شوخی که بگذریم ، متنی را انتخاب کرده ام و اون رو به خدمت دوست عزیز زمان جبهه و شما خوبان تقدیم می کنم و امیدوارم که بپسندید. متن فوق نوشته ای از مرحوم آیت الله علی پهلوانی (سعادت پرور ) میباشد و ظاهرا" نامه ای به یکی از دوستانشان میباشد.عنوانش هست:

" سخنی با پروانه":"

.. محضر دوست عزیز،قربان دل به هجران مبتلایت. پروانه بیش از آنکه بسوزندش ، خرمن هستی خویش بسوخت. دیشب مرا با پروانه دل سوخت و عاشق دلباخته سخنانی به میان رفت . در من آتشی افروخت که هنوز هم می سوزم. گاهی بر می‌خواست و به گرد خورشید رخسار محبوبش می گشت و گاهی از خود بیخود می گشت و به زمین می افتاد.نظرش جز به روی معشوقش نبود ، به هر طرف او را می افکندند ، باز به جانب محبوبش نظر داشت. مدتی در زیر چراغ بیهوش می افتاد ، چون به هوش می آمد باز بر می خواست و به دور محبوبش پر و بال میزد. از او پرسیدم که ای عاشق دلباخته جگر سوخته،چرا از دیروز که به پیش ما امده ای تا به حال به کناری خزیده بودی و حال چنین ؟ گفت:جلوه معشوق ما را براین کار داشت. پرسیدم غرضت از این گردش به دور معشوقت چیست؟ گفت : دوست فنای ما می خواهد. پرسیدم چرا خود را یکباره به آتش نمی افکنی؟ گفت: چه کنم،من او را برای خود میخواهم، نه خود را برای او. گفتم:این نه رسم عاشقی است،گفت:چه کنم، پایبند زیبایی خود ام و معشوق مرا به خود راه نداد. پرسیدم چرا به زمین می افتی؟ گفت: ما را تاب دیدار او نیست ، هر چند به دور وجودش می گردم و التماس می کنم مرا از خود دور می کند و دستی به سینه ام می زند که برو ، تو نامحرم این بزمی، خودخواهان را در این بزم راه نباشد. عشق از اول سرکش و خونی بودتا گریزد هر که بیرونی بودپرسیدم چه می شود که مدتی به زمین می افتی و حرکت نمی کنی ؟ گفت: گرچه من نامحرمم ، لیک، " لن ترانی" اش هم به من لذت می بخشد که مدتی از خود بیخود می شوم. پرسیدم، با اینکه ترا از خود می راند دست از دامنش نمی کشی؟ گفت:آه آه که این نه رسم عاشقیست.پرسیدم چرا سخن نمی گویی و روزها همیشه مهر سکوت بر دهان زده به کناری خزیده‌ای؟ گفت: آرزوی وصال یار ما را چنین و چنان کرده ، گله از دوست بسی بی شرمیست. دوست هجران ما خواهد . گفتم درس عشقی به من بده ، گفت: برو ، از من چه می خواهی . این سخن با شمع گو که از سرشب تا به صبح ، به پا می ایستد و می سوزد و می گرید تا نابود گردد.

عاشق سوخته دل تا به بیابان فنا نرود
در حرم دل نشود خاص الخاص

آن‌که جان داد به شمشیر تو جانانه شود
آن‌که مست تو شود ساقی پیمانه شود

آن‌که از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست
عاقل آن است که از عشق تو دیوانه شود

پاسی از شب نرفته بود که او را به کناری نهادم ، باز برگشت و دیده به محبوبش دوخت.پرسیدم این چه حالت است؟ گفت: ما را انتظار دیدار دوست به این حال وا داشت.

***********************

چون خورشید طالع گشت او را به کناری یافتم ، باز به همان حالت ، آرام و خاموش به انتظار محبوب بود. یکی از دوستان به پیش من آمد. به او قصه شب گذشته را گفتم و او را به پیشش آوردم. پس از مدتی نظر کردم ، دیدم اورا پامالش کرده اند، پر و بالش شکسته و بر بستر بیماریش افکنده اند. از پروانه پرسیدم که این چه حالت است که در تو می بینم؟ با صدای ضعیف گفت که ما را از در خود راندند و لگد قهر بر سر ما زدند که برو، هرکس را بر این درگاه راه نباشد. مرا بر حال او رأفت افتاد. عصر آن روز او را به کناری یافتم، در حالی که بال و پری در او نمانده بود .چون دست به او زدم ، تنها خاکستری به دستم ماند.

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است

******************

من این متن را از روی فیلمی که به مناسبت چهلمین روز در گذشت ایشان است نوشته ام.نام کلیپ، سخنی با پروانه است . متن را برادر ایشان می خواند و صحنه هایی ازروزهای آخر عمر ایشان را می بینیم . من هر روز چند بار این کلیپ ده دقیقه ای را می بینم و باز برایم تازگی دارد .شما را هم به دیدن آن توصیه می کنم.

یا علی

فرها د

آذر ۱۰، ۱۳۸۵

ماه غريب

هوالمستعان

سلام

خجسته ميلاد هشتمين اختر تابناك امامت و ولايت ، حضرت ثامن الحجج ، امام علي‌ابن موسی الرضا (ع) بر عموم شيعيان جهان اسلام مبارك باد


پندها و نصايح امام رضا (ع)

عبادت واقعی
امام رضا (ع) در خصوص عبادت واقعی مي‌فرمايد: عبادت و بندگی خدا زیادی روزه و نماز نیست، بلکه عبادت کثرت تفکر در امر خداست. عبادت بسیار اندیشیدن درباره خداوند است. اما بسیاری نماز و روزه ای که از حدود حرکات مقرر و صورت معین آن تجاوز نمی کند و خالی از محتوای ایمانی استوار است، و انسان در شبانه روز به انجام دادن آن عادت کرده است عبادت نیست. از این رو چه بسیار است نمازگزار و روزه گیر که گناهان بزرگ مرتکب می شود، و خود را در زندگی به انواع گناهان مهلک دچار می سازد، و تسلیم هواها و هوسهای خود می شود. بدیهی است این گونه نماز و روزه جز حرکات و اعمالی قالبی که فاقد هر گونه محتوای حکیمانه و اصالتهای روحی است، چیز دیگری به شمار نمی آید. نه تنها تفکر بسیار درباره خدا خود عبادت است بلکه اصل و مقصد هرعبادتی است، زیرا هنگامی که انسان در چگونگی نظام آفرینش و آفریننده آن به تأمل و تفکر می پردازد، و به اسرار و دقایق فراوان هستی و آنچه وجود او را در میان گرفته می اندیشد ناگزیر در برابر نیرویی که این نظام را پدید آورده و قوانین آن را با این همه دقت و صحت بنیان نهاده خود را حقیر و ناچیز می بیند، و نیز زمانی که انسان به نیروی خرد و اندیشه اش در می یابد، که قدرت خداوند بزرگ بر همه عوالم هستی احاطه دارد، و هیچ موجودی نیست مگر این که در زیر سلطه و قدرت اوست بی آن که بتواند راهی برای چیرگی بر این سلطه، و رهایی از این قدرت مطلقه برای خود پیدا کند، ناگزیر وجود او را ایمانی ژرف به آفریننده و پدیده آورنده هستی فرا می گیرد، و در برابر این همه آثار عظمت با تمام وجود و از ته دل خضوع و فروتنی می کند.

مفهوم توكل
مردی از آن حضرت درباره مفهوم آيه "وَ مَن یتَوکَّل عَلَی الله فَهُوَ حَسبُهُ" پرسید. امام (ع) فرمود: توکل درجاتی دارد، یک درجه آن این است که در همه کارهای خود به خدا اعتماد کنی و به آنچه می کند خشنود باشی و بدانی که خداوند خیر و عنایت خود را از تو دریغ نداشته است و یقین کنی که در همه کارها حکم به دست خداست بنابراین به او توکل، و امور خود را به او واگذار کن، دیگر از درجات توکل ایمان به همه چیزهایی است که خداوند آنها را در پس پرده غیب نگه داشته است و دانش تو بدانها احاطه ندارد و تو شناخت آنها را به او واگذاشته ای و در این مورد و دیگر موارد به او اعتماد کرده ای.
در جای دیگر از آن حضرت پرسش شد که توکل چیست؟
امام علیه السلام فرمود: این که از جز خدا نترسیم.

درجات خودپسندی
احمدبن نجم از آن حضرت درباره عجب و خودپسندی که موجب تباهی اعمال است پرسید:
امام علیه السلام فرمود: خودپسندی درجاتی دارد، یکی از آنها این است که کارهای زشت انسان برایش آرایش داده می شود و در نتیجه اعمال بد خود را خوب می بیند و به غرور می افتد و می پندارد که آنچه انجام می دهد خوب است، دیگر از درجات خودپسندی این است که بنده به پروردگارش ایمان می آورد و این را منّتی از خود بر خدا می داند، در حالی که منت برای خداوند است که نعمت ایمان را به او ارزانی داشته است، همچنین فرموده است: کسی که این پنج صفت در او نیست، در هیچ امری از امور دنیا و آخرت به او امیدوار نباشید، و این کسی است که اصالت خاندان، بخشش طبع، استواری خلق، نجابت نفس و بیم از پروردگار را در او نمی یابی.

فرومايه كيست؟
از آن حضرت سؤال شد فرومایه کیست؟ فرمود آن که به چیزی جز خدا خویش را سرگرم کرده است.
و فرمود: خداوند ، بیهوده گویی و تلف کردن دارایی و پرسش و خواهش بسیار را دشمن می دارد.
و فرمود: دوستی و مهربانی با مردم نیمی از خردمندی است.
و فرمود: خرد مرد مسلمان زمانی کامل می شود، که این ده صفت در او وجود یابد: خوبی او به دیگران برسد، و از بدی او ایمن باشد، نیکی اندک دیگران را بسیار شمارد، و نیکی خود را به دیگران اندک داند، درخواستهای دیگران او را به ستوه نیاورد ، و از به دست آوردن دانش در تمام دوران عمر خویش دلگیر نشود، ناداری را در راه خشنودی خداوند از توانگری بیشتر دوست بدارد، و خواری را در راه او از عزت در نزد دشمنانش محبوبتر بداند، و به گمنامی بیش از آوازه و شهرت راغب باشد.
سپس فرمود: این دهمی و چه مهم است آن.
عرض شد: آن چیست؟
فرمود: این که به هیچ کس ننگرد مگر این که او را بهتر و پرهیزگارتر از خویش بداند، زیرا این مردم دو گونه اند، گونه ای از او بهتر و پرهیزگارترند و دسته ای از او بدتر و فرومایه تر، پس هنگامی که کسی را دیدار می کند که از او بدتر و پست تر است باید چنین پندارد که شاید خوبی این مرد در باطن است، و این پوشیدگی برای او بهتر باشد، و خوبی من در ظاهر و آشکار است که این برای من بد است و چون با کسی که از او بهتر و پرهیزگارتر است روبرو می شود و برای این که خود را به مرتبه او برساند نسبت به او تواضع می کند، این فروتنی به او بزرگی می دهد و بر خوبی او می افزاید، و در میان مردم نیکنامی و سروری به او می بخشد.

توصيه‌‌های رفتاری
امام فرمود:

- خاموشی دری از درهای حکمت است، خاموشی محبت دیگران را به سوی خود می کشاند، و به هر خوبی رهبری می کند.
- دوست هر کس خرد او، و دشمنش نادانی اوست.
- پاکیزگی خوی پیامبران است.
- اگر سخن از کسی می گویی که حضور دارد، او را با کنیه بخوان و اگر غایب است نام او را یاد کن.
- بر مردم روزگاری فرا می رسد که سلامت کامل اگر ده جزء باشد نه جزء آن در گوشه گیری، و یک جزء دیگر در خاموشی است.
- هر کس محاسبه نفس خویش کند سود برد و هر کس از آن غفلت کند دچار زیان شود، و هر کس بیمناک باشد ایمنی یابد، و آن که از گذشت روزگار عبرت گیرد دارای بینش شود، و هر که از بینش برخوردار باشد دارای فهم شود و آن که دارای فهم است عالم و دانشور است. آن کس که نادان را دوستدار شود در رنج افتد، بهترین دارایی آن است که آبروی آدمی بدان نگهداری شود، و برترین خرد این است که انسان خویشتن را بشناسد. مؤمن اگر خشمگین شود خشم او وی را از طریق حق بیرون نمی برد، و اگر خوشحالی و رضامندی یابد این خرسندی او را دچار باطل نمی سازد، و هنگامی که قدرت و غلبه می یابد بیشتر از آنچه حق دارد نمی گیرد.
- هر کس خوبیهایی دارد که به آنها ستوده می شود و نیازی به خودستایی ندارد.
- دلها را رغبت و نفرت، و نشاط و سستی است هنگامی که دل میل و اقبال می کند بینش و ادراک دارد و زمانی که نفرت و بی میلی دارد، افسرده و ناتوان است از این رو دل را هنگامی که اقبال و نشاط دارد به کار گیرید و زمانی که سست و بی میل است او را رها کنید.
- پادشاه را با بیم، و دوست را با فروتنی، و دشمن را با خودداری و پرهیز و توده مردم را با گشاده رویی همنشینی کنید.
- مرگ برای آرزوها آفت، و نیکوکاری، برای دوراندیش غنیمت، و کوتاهی و اهمال برای توانگران مصیبت است، بخل آبرو را از میان می برد، و دوستی، ناخشنودیها پدید می آورد، برترین و گرامی ترین خویها به جا آوردن کار نیک و دستگیری ستمدیدگان، و تحقق آرزوی آرزومندان و فراهم آوردن امید امیدواران است.
- گمان خود را نسبت به خدا نیکو کن، زیرا هر کس گمانش به خدا نیکو باشد خداوند مانند گمانش با او رفتار خواهد کرد، و هر کسی به روزی اندک خشنود باشد، عمل اندک او پذیرفته است، و کسی که به اندکی از حلال خرسند باشد، رنج او کم و عائله اش آسوده است و خداوند او را به درد و درمان زندگی بینا و سالم به سرای آخرت باز می گرداند.
- بخیل را آسودگی و حسود را خوشی و دلخسته را وفا و دروغگو را مردانگی نیست.

بندگان نيك خدا
از امام رضا علیه السلام پرسیده شد بندگان خوب خدا چه کسانی هستند، فرمود: کسانی که هنگامی که کار نیکی انجام می دهند شاد می شوند، و اگر مرتکب کار بدی شوند، استغفار می کنند و هنگامی که درباره آنان بخششی می شود سپاسگزار می شوند، و چون به بلیه ای گرفتار شوند شکیبایی می ورزند، و زمانی که به خشم آورده می شوند گذشت می کنند.
علی بن شعیب گفته است: به خدمت ابی الحسن الرضا علیه السلام رسیدم.
به من فرمود: ای علی، از مردم کدام کس زندگی را نیکوتر می گذراند؟
عرض کردم: ای سرور من شما از من بدین داناترید.
فرمود: آن کس که بهبود زندگی دیگری را جزیی از زندگی خود قرار دهد.
سپس فرمود: ای علی چه کسی زندگی را بدتر از همه می گذراند؟
عرض کردم: شما داناترید.
فرمود: کسی که از زندگی خود بهره ای به دیگری نمی رساند.
و فرموده است: ایمان انسان کامل نمی شود مگر این که سه صفت در او وجود داشته باشد: دانش دین بیاموزد و در معیشت اندازه را نیکو نگهدارد، و بر بلاها و گرفتاریها شکیبایی کند.































پخش مستقيم از حرم مطهر امام رضا (ع)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خب اين هم يكصدمين پست وبلاگ بنی‌آدم بود كه اين سعادت نصيبم شده تا اين پست را در خدمت آقا علی‌ابن موسی‌الرضا (ع) باشم. پست قبلی هم اولين پست بنی‌آدم در سومين سال فعاليت بنی‌آدم بود كه مزين به نام كريمه اهل بيت (س) شد. از همه دوستان و عزيزانی كه در اين مدت فعاليت در اين وبلاگ مرا ياری كردند صميمانه سپاسگزارم .

التماس دعا