بنی آدم

اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۵

رابطه در دنیای مجازی - 3

هوالعليم

" سلام آقا مهدی. می‌بخشین که بازم بهتون زحمت میدم. می‌دونم که سرتون شلوغه و شرمنده از اینکه انقدر زحمت میدم. راستش همون‌طور که گفتم بعد از خوندن کامنت‌ها ، که البته این‌دفعه با آرامش کامل خوندم ، یه سری حرف به ذهنم رسید که گفتم بگم. من دونه به دونه برای کامنت ها حرف دارم و می دونم که برای شما زحمته و لی لطف کنین اگه آشفتگی در متن ها بود با نظر خودتون اون رو اصلاح کنین. چیزی که از همه برام جالب توجه بود این بود که اکثر کسانی که کامنت گذاشتن به نقش مهم پدر و مادر اشاره کرده بودن و از این ماجرا و اتفاق تلخ ، حضور موثر پدر و مادر رو درک کرده بودن.

مثل نظرات برخی از دوستان:

- چه خوب نقش پدر و مادر رو اجرا کردن
- برخورد عاقلانه‌ی پدر و مادر و در چنین مسایلی و یاد دادن فرهنگ استفاده از وسیله‌ای مثل کامپیوتر.
- پیش اومدن این مسایل و به خطا رفتن به خاطر عدم توجه به دلسوزی پدر و مادر.
- صحبت پدر و مادر با بچه هاشون و ایجاد صمیمت و دوستی بین اونها.
- هیچ چیز در زندگی جای محبت پدر و مادر رو نمیگیره.
- و تاکیدی که چند تا از دوستان داشتن بر اینکه در این قضیه پدر من عاقلانه عمل کردن. که البته قابل ذکره که دعاها و نیازهای هم پدر و هم مادرمن بی تاثیر نبوده. منتهی به خاطر صبر جمیلی که پدر من داشتن و کنترل ناراحتی مادرم از جانب ایشون ، باعث شد که از این مهلکه نجات پیدا کنم.
- دوستی گفته بودن به ندرت چنین پدر مادر هایی پیدا میشن. (( که با نظرشون مخالفم. چون همه‌ی پدر و مادرها صلاح بچه‌هاشون رو می‌خوان. )).
- منطقی بودن پدر و مادرها در صحبت کردن ، تا بچه ها بتونن به راحتی درد دل کنن.
- اطمینان کردن به پدر و مادر تحت هر شرایطی.
- پدر و مادرها خیر و صلاح بچه‌هاشون رو می‌خوان.

و اما موارد دیگه که به نظرم جالب می اومد:

- این اتفاق ممکنه برای هرکسی بیافته.
- شیطان از هر دری وارد میشه.
- اساس هر رابطه ای باید "خدا" باشه.
- تقویت ایمان و تقوی.
- قربانی شدن دختران در این قضایا به خاطر عواطف و احساسات خاصی که دارن ، و شکست اصلی برای اونهاست.
- و اما دوستی گفته بودن که این گونه ارتباطات ممکنه خارج از نت هم باشه کما اینکه زندگی خوبی هم دارند ((در اینجا باید بگم: به نظر من اگر هم کسی خوشبخت بشه این خوشبختی دوام نخواهد داشت و شاید ظاهر زندگی زیبا باشه و درون زندگی الله اعلم ))
- کمبود محبت از جانب خانواده و ارضا شدن از این طریق.
- استاد شهيد مطهری:" مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت"
- بازم از شهيد مطهری:" زن مادامی كه دوشيزه است و هنوز صابون مردان به جامه اش نخورده است زمزمه‌های محبت مرد رو به سهولت باور می‌كنه. اينجاست كه لازمه دختره « مرد ناآزموده » با پدرش كه از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران جز در شرايط استثنايی براي دختراشون خير وسعادت می‌خوان مشورت كنه و لزوما موافقتش رو جلب كنه."

تشکر ویژه ای از دو تا از عزیزان داشتم:

که با توجه و دقت خاصی این مطالب رو خوندن و نکات جالبی رو هم مطرح کرده بودن.

با توجه به کامنت هایی که از دوستان خوندم مطالبی رو قابل ذکر می دونم:

روی صحبتم با اون خواهرای گلمه که این مطلب رو می خونن.
همونطور که گفتم من 9 ماه زندگیم رو به پای آدم نامردی خراب کردم. منم مثل خیلی از دختران ديگه فکر می‌کردم که این مرد رویاهامه و خوشبختم می‌کنه و اگه جایی هم از این ارتباطات که به شکست انجامیده می‌خوندم یا می‌شنیدم توجه نمی‌کردم و می‌گفتم من فرق می‌کنم. ولی حالا دیدم که نه منم مثل بقیه هستم. اگر پسری واقعاً علاقه مند و یا شیفته‌ی دختری باشه تمام تلاشش رو برای رسیدن و به دست آوردن اون دختر میکنه. این آقای نامرد اگه واقعاً حرف‌هاش حرف بود. چرا یکبار مردونه جلو نیومد و با خانواده‌ی من حرف نزد ؟ چرا نترسید از اینکه من خواستگارهای مختلف دارم و امکان داره شرایطی پیش بیاد و به اونها جواب مثبت بدم؟! چون فقط قصد اینو داشت که با من بازی کنه و نه این‌که برای تشکیل زندگی و خانواده جلو بیاد. شما آقا پسری که اینها رو می‌خونی جواب منو بده که آیا برای رسیدن به دختر دل‌خواهت خودت رو هر آب و آتشی نمی زنی؟! به خدا هر کاری می‌کنی. من تو این مدت کم حرف‌های عاشقانه و رمانتیک و جذاب نشنیدم. ولی حالا که یاد اون حرف‌ها میافتم حالم بد میشه. ز این‌که این حرف‌ها از دهن چنین آدمی بیرون اومده.
من کم محبت از پدر و برادرم ندیدم. شاید هرکس رابطه‌ی ما و حرف‌های بین ما رو بشنوه فکر کنه عاشق و معشوق دارن حرف می‌زنن. و من که هیچ وقت در زندگیم خودم رو تشنه‌ی محبت مرد دیگه‌ای غیر از پدر و برادرم نمی‌دونستم ولی به این راحتی گول خوردم. شاید مربوط به این بحث نباشه که من از ارتباطم با پدر و برادرم بگم. ولی من به شخصه کمبود محبتی از جانب خانوادم نداشتم. و حالا دلم می‌سوزه که من در جواب این‌همه محبت، محبت خودم رو از خانوادم دریغ کردم و به پای آدم بی ارزشی ریختم. البته بگم که من مثل او نبودم و حرف نمی زدم. حتی یک‌بار هم بعد از آوردن اسمش از کلماتی مثل جان و عزیز و ......این چیزهایی که مرسومه بکار نبردم. منظورم از محبت اینه که اونو همکلام خودم کردم. ولی حالا هیچ‌کس غیر از خانواده ام رو هم‌کلام خصوصی ترین‌های زندگیم نمی‌کنم و فقط محبت و عشق و علاقم برای خونوادمه. تا زمانی که خدا بخواد و قسمتم باشه تا مردی که هم او لیاقت من رو داره و هم من لیاقت او رو دارم نصیبم کنه. تا او هم عضوی از خانوادم باشه و هم خانوادم اونو بپذیرن.
نمی دونم تونستم منظورم از از حرفهام برسونم یا نه. امیدوارم که تونسته باشم. و آخرین توصیه ام به تمام خواهرای گلم و برادرای خوبم اینه که تو انتخاب شریک و همراه زندگیتون خیلی دقت کنین. اول از همه توکل به خدا و دوم رضایت خانوادتون. فکر نکنین که آدم دیگه‌ای غیر از پدرو مادرتون می‌تونه براتون دلسوزتر باشه. حتی دوست مدرسه یا دانشگاهتون. همیشه اینو یادتون باشه که شیطون از هر دری و طوری که ما نفهمیم وارد میشه. پس چشم و گوشتون رو باز کنین که یه وقت فریبش رو نخورین. تجربه های تلخ زندگی دیگران رو سرمشق زندگیمون قرار بدیم و سعی نکنیم که خدای نکرده اونا رو تکرار کنیم."
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلام

بله درست حدث زدید. این مطلب بالا حرف‌های صادقانه همان دختری است كه داستانش رو در قسمت‌های 1 و 2 خواندید. این قسمت قرار بود كه آسیب شناسی این داستان و جواب سوالاتی كه در پایان داستان كرده بودم بنویسم كه با دریافت این مطلب از آن خواهر محترم ، بهتر دیدم كه اون رو براتون بذارم و مطلب خودم رو به قسمت بعدی موكول كنم. نظرات زیادی درباره این داستان توسط دوستان داده شد اما این رو هم همیشه به یاد داشته باشیم كه ایمان هیچ فردی ، غیر از معصومین ، حتی من و شما كامل نیست و چه بسا انسان‌هایی كه 70 سال از زندگی خود را در عبادت و خداپرستی بوده اند با یك نگاه شیطان تمام عمر خود را بر باد داده و اسیر شیطان شده اند. آیا قدرت مقاومت ما از آنان بیشتر است؟ بزرگترین عاملی كه در سقوط انسان‌ها به دره پلیدی‌ها و تباهی نقش داره منیت و خودبرتربینی ما است. این كه ایمان خود را كامل بدونیم و ذره‌ای به خود احتمال خطا ندیم. پس نه تنها ایمان و توكل به خدا و ... در مبارزه با پلیدی‌ها باید سرلوحه امورات باشد بلكه هوشیاری و پرهیز از كبر و غرور تقدس و عوامل دیگری كه انسان را از خداپرستی به خودپرستی می‌رساند نیز لازم است. در مواجهه با دیگران هم این نكته را همیشه به خاطر داشته باشیم كه خوب نوشتن ، خوب صحبت كردن ، ظاهر خدایی داشتن ، عرفانی نوشتن و ... هیچ كدام ملاك پاكی و صداقت انسان‌ها و در یك كلام خدایی بودن آن‌ها نیست. به زودی قسمت بعدی را در خدمت شما دوستان و عزيزان خواهم بود. قسمت‌های بعدی نیز با ما باشید تا شناخت بیشتری از این دنیای مجازی داشته باشیم.
دعا فراموش نشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مطالب مرتبط قبلی :
__________

نظرات رسيده: 6

  • اردیبهشت ۱۳, ۱۳۸۵ ۱۰:۱۳ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    salam

    vaghean mataleb khundani bod
    azaun mamnon
    enshaalah movafagh bashid

     
  • اردیبهشت ۱۴, ۱۳۸۵ ۱۱:۴۱ قبل‌ازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    salam
    vaghean ali bud
    khaste nabashid
    ajretun ba fatemeye zahra
    man ke lezat bordam
    ba hameye harfatun movafegham
    az inke be manam sar zadid mamnun
    ya ali
    movafagh bashid
    rooze moalem ro be shoma ke baraye man ba matalebe zibatun mesle ye moalem budid pishash tabrik migam
    ya mahdi

     
  • اردیبهشت ۱۴, ۱۳۸۵ ۱۱:۲۴ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    سلام بزرگوار عزیز. جمع بندی مناسبی بود و ای کاش در عمل هم والدین توانایی این کار را داشته باشند. راستی انتخاب آهنگ جالبی دارید البته همیشه. التماس دعا

     
  • اردیبهشت ۱۵, ۱۳۸۵ ۲:۵۶ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    سلام
    فکر نمیکنم کسی منکر دلسوزی پدر و مادرشون باشه ... برخورد خوب این پدر باعث باور این دلسوزی در دختر خانم گلشون شد و اینکه میدونست پدر هوشیاره ... این پدر خوب میدونست دختر گلش رو چه جوری نربیت کرده ... و باز هم خوبه این دختر گل قبل از به خوردن سرش به سنگ متوجه شد و حاضر شد قبل از اشتباه بزگتر کوتاه بیاد ... هرچند به نظر من باز هم در همینجا تجربه ی سنگینی رو پشت سر گذاشته ... که میتونست با آکاهی قبلی پدر خوب و آگاهش جلوگیری بشه ... امیدوارم همیشه تو همه ی مراحل زندگی اش موفق باشه

     
  • اردیبهشت ۱۵, ۱۳۸۵ ۱۰:۲۰ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    سلام. مطلب آموزنده بود . اما همیشه برخوردها انقدر منطقی نیست و ......

     
  • اردیبهشت ۱۵, ۱۳۸۵ ۱۰:۳۰ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    سلام
    جمع بندی خوبی بود ولی خوب در هر صورت من جواب سوالم رو نگرفتم
    موفق باشید

     

نظر شما چيه؟

بازگشت به صفحه اصلی