بنی آدم

دی ۳۰، ۱۳۸۶

همراه قافله اسرا

هوالمنتقم


شب يازدهم محرم – شام غريبان


نخستين شب عزا و سوگ خاندان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم پس از شهادت حضرت سيّد الشّهداء اباعبدالله الحسین عليه السّلام است. شبى تيره‌تر از سياهى! شبى جان‌سوز كه در آن تلخ ترين لحظات بر خاندان امام حسين عليه السّلام گذشت. آيا مى‏شود رنج و سوز و مصيبت بازماندگان حضرت را در آن شب بيان كرد و يا حتّى تصّور نمود؟ آيا كسى درک مى‏كند كه ديدگان خون‌فشان عمّه امام زمان عليه السّلام و اهل بيت علیهم‌السلام چقدر و چگونه بر آن حضرت گريستند؟ آيا مى‏تواند تصوير كند كه آه و ناله سوزناک آن عزيزان چگونه بوده است؟ با چه زبانى و با چه لفظى مى‏توان دل‌هاى شكسته، قلب‌هاى جريحه‌دار، ناله و نواى بلبلان بال و پر سوخته گلستان نبوى و علوى، و سوز دل يتيمان و بانوان حسينى را بيان كرد؟
شام غريبان است! كودكان يتيم كه ديشب پدر داشتند، و بانوان بى‌سرپرست كه ديشب سرپرست و كاشانه داشتند، امشب با آشيانه سوخته و دل‌هاى داغ‌دار، بدون سرورشان حضرت اباعبداللَّه چه مى‏كنند؟ تفاوت بين اين دو شب چقدر است: شب عاشورا و شب يازدهم؟ ديشب چه سالارى داشتند؟ ديشب چه كسى از خيمه‌ها محافظت مى‏كرد؟ ديشب چه كسانى در خيمه‌ها بودند؟ اما امروز بدن مباركشان بدون سر روى زمين است! آن شب چه كسى سرپرستى علويات و فاطميات را بر عهده داشت؟ حضرت زينب كبرى سلام اللَّه عليها آن شب چه حالى داشت؟ از یک سو مراقبت از حجّت خدا حضرت زين العابدين امام سجاد عليه السّلام و همسران و يتيمان برادر، و از سوى ديگر به دنبال دختران گمشده!! همه اين‌ها در سرزمينى كه بدن برادرش و عزيزانش با آن وضع روى زمين افتاده باشند! آه چه شبى بود آن شب و چه حالى داشت دختر امير المؤمنين عليه السّلام. « سلام على قلب زينب الصبور و لسانها الشّكور». (از زيارت حضرت زينب عليها السّلام)
شب يازدهم شبى است كه سر مطهر امام حسين عليه السّلام در تنور منزل خولى بود در حالی‌كه نورانيّت آن سر فضا را روشن نموده بود. (1)
11 محرم - حركت كاروان اسرا از كربلا:
عمر سعد ملعون روز يازدهم تا وقت ظهر در كربلا ماند، و بر كشتگان سپاه خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد. وقتى روز از نيمه گذشت فرمان داد تا دختران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را بر شتران بى جهاز سوار كردند و سيّد سجّاد عليه السّلام را نيز با غل جامعه بر شتر سوار كردند. هنگامى كه آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسين عليه السّلام افتاد، لطمه ‏ها بر صورت زدند و صدا به صيحه و ندبه برداشتند. (2) در اين روز عمر سعد ملعون به كوفه آمد. ابن زياد اذن عمومى داد تا مردم در مجلس حاضر شوند. سپس رأس مطهر امام حسين عليه السّلام را نزد او گذاشتند و او نگاه مى‏كرد و تبسّم مى‏نمود و با چوبى كه در دست داشت جسارت مى‏نمود.(3) عصر روز يازدهم اهل بيت عليهم السّلام را با حالت اسارت به كوفه بردند.(4) نزدیک غروب حركت كردند و شبانه به كوفه رسيدند. لذا آن بزرگواران داغدار و مصيبت‌زده را تا صبح پشت دروازه‏ هاى كوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از كوفه خارج شد، و بسان فرماندهى كه از فتوحات خويش خوشحال است همراه اسراء وارد كوفه شد.(5)
12 محرم
12 محرم روز دفن بدن‌هاى مطهر سيّد الشّهداء عليه السّلام و اهل بيت و اصحاب آن حضرت، توسّط امام سجّاد عليه السّلام به يارى جمعى از بنى‌اسد است.(6) همچنين روز دوازدهم روز ورود اهل بيت عليهم السّلام با حالت اسارت به كوفه است.(7) در اين روز ابن زياد فرمان داد كه احدى حق ندارد با اسلحه از خانه بيرون آيد، و ده هزار سوار و پياده بر تمام كوچه‏ ها و بازارها موكّل گردانيد، كه احدى از شيعيان اميرالمؤمنين عليه السّلام حركتى نكند. سپس فرمان داد سرهايى را كه در كوفه بود برگردانند و در پيش روى اهل بيت عليه السّلام ‏حركت دهند، و با هم وارد شهر كرده در كوى و بازار بگردانند. مردم با ديدن حالت زار ذريه ى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم و سرهاى بر نيزه و بانوان و مخدّرات در هودجهاى بدون پوشش، صدا به گريه بلند نمودند. حضرت زينب كبرى، ام ‏كلثوم، فاطمه بنت الحسين و امام زين العابدين علیهم السّلام به ترتيب با جگرهاى سوزان و قلوب دردناک ايراد خطبه نمودند، كه عده‏ اى از لشكر با ديدن اين اوضاع از كرده خود پشيمان شدند، اما هنگامى كه خيلى دير شده بود!! (8)
13 محرم
پس از آنكه اسراء و سرهاى مقدّس شهدا را در كوفه گردانيدند، ابن زياد در كاخ خود نشست و دستور داد سر مطهّر امام حسين عليه السّلام را در برابرش گذاشتند. آنگاه زنان و كودكان آن حضرت را به همراه امام سجّاد عليه السّلام ‏در حالی‌‌كه به طناب بسته بودند وارد مجلس نموده، در برابر تخت آن ملعون ايستاده نگه داشتند. در اين حال درباريان آن ملعون به تماشا ايستاده بودند. (9) پس از مجلس شوم ابن زياد، اهل بيت عليهم السّلام را با غل و زنجير وارد زندان كوفه نمودند.(10) در اين روز ابن زياد به مدينه و شام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسين عليه السّلام را منتشر ساخت.(11) عبداللَّه بن عفيف ازدى بزرگوارى از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السّلام بود و در جنگهاى جمل و صفين دو چشم خويش را از دست داده بود. لذا مشغول عبادت بود. او هنگامى كه شنيد پسر زياد ملعون به اميرالمؤمنين و امام حسين عليه السّلام نسبت كذب مى‏دهد، از ميان جمعيت برخاست و گفت: ساكت باش اى پسر مرجانه، دروغ‌گو توئى و پدر تو كه به تو اين مقام را داد. اى دشمن خدا! فرزندان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را مى‏كشى و در منابر مؤمنين اين چنين سخن مى‏گوئى؟ مأموران خواستند متعرض او شوند كه با کمک قبيله‏اش به خانه رفت، ولى بعد آمدند و خانه او را محاصره كردند. پس از رشادت‌هاى او و دخترش دستگير شد و همان‌طور كه از خدا خواسته بود به دست بدترين خلق يعنى ابن زياد به شهادت رسيد. (12)
15 محرم
بنا بر بعضى اقوال، در اين روز سرهاى مطهر اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام را به سوى شام حركت دادند. (13) البته بعداً اهل بيت عليهم السّلام سرهاى مطهر را به بدنها ملحق كردند.
19 محرم
در اين روز اهل بيت سيّد الشّهداء عليه السّلام را از كوفه به سوى شام حركت دادند.(14) زن‌هاى غير هاشمیه از انصار امام حسين عليه السّلام كه در كربلا اسير شدند با شفاعت اقوام و قبايلشان نزد ابن زياد لعنة الله علیه از قيد اسيرى خلاص شدند، و فقط زن‌هاى هاشميات براى اسارت به شام برده شدند.(15)
20 محرم
دفن بدن جون در كربلا:
بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعى از بنى اسد بدن شريف جُون غلام ابى ذر غفارى را پيدا كردند در حالى كه صورتش نورانى و بدنش معطر بود و سپس او را دفن كردند. (16) جون كسى بود كه اميرالمؤمنين عليه السّلام او را به 150 دينار خريد و به ابوذر بخشيد. هنگامى كه ابوذر را به ربذه تبعيد كردند اين غلام براى کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدينه مراجعت كرد و در خدمت اميرالمؤمنين عليه السّلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبى عليه السّلام و سپس به خدمت امام حسين عليه السّلام رسيد و همراه آن حضرت از مدينه به مكه و از مكه به كربلا آمد. هنگامى كه جنگ در روز عاشورا شدّت گرفت او خدمت امام حسين عليه السّلام آمد و براى ميدان رفتن و دفاع از حريم ولايت و امامت اجازه خواست. حضرت فرمودند: در اين سفر به اميد عافيت و سلامتى همراه ما بودى! اكنون خويشتن را به خاطر ما مبتلا مساز. جون خود را بر قدم‌هاى مبارک امام حسين عليه السّلام انداخت و بوسيد و گفت: اى پسر رسول خدا، هنگامى كه شما در راحتى و آسايش بوديد من كاسه ليس شما بودم، و حال كه به بلا گرفتار هستيد شما را رها كنم؟ جون با خود فكر كرد: من كجا و اين خاندان كجا؟ لذا عرضه داشت: آقاى من، بوى من بد است و شرافت خانوادگى هم ندارم و نيز رنگ من سياه است. يا اباعبداللَّه، لطف فرموده مرا بهشتى نمائيد تا بويم خوش گردد و شرافت خانوادگى به دست آورم و رو سفيد شوم. نه آقاى من، از شما جدا نمى‏شوم تا خون سياه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون مى‏گفت و گريه مى‏كرد به حدّى كه امام حسين عليه السّلام گريستند و اجازه دادند. با آن‌كه جون پيرمردى 90 ساله بود، ولى بچه‏ ها در حرم با او انس فراوانى داشتند. او به كنار خيمه‏‌ها براى خداحافظى و طلب حلاليّت آمد، كه صداى گريه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانى ساكت كرد و به خيمه‌‏ها فرستاد و مانند شيرى غضبناک روى به آن قوم ناپاک كرد. او جنگ نمايانى كرد، تا آن‌كه اطراف او را گرفتند و زخم‌هاى فراوانى به او وارد كردند. هنگامى كه روى زمين افتاد، امام حسين عليه السّلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گريست، و دست مبارک بر سر و صورت جون كشيد و فرمود: «اللهم بيّض وجهه و طيّب ريحه و احشره مع محمد و آل محمد عليهم السّلام: بار الها رويش را سفيد و بويش را خوش فرما و با خاندان عصمت عليهم ‏السّلام محشورش نما». از بركت دعاى حضرت روى غلام مانند ماه تمام درخشيدن گرفت و بوى عطر از وى به مشام رسيد. چنان‌كه وقتى بدن او را بعد از ده روز پيدا كردند صورتش منّور و بويش معطر بود.(17)
28 محرم - ورود اسراى اهل بيت عليه السّلام به بعلبک:
بنا بر نقلى ورود اسراى اهل بیت عليهم السّلام به شهر بعلبک و استقبال مردم آن شهر از نيزه داران با شكر و سويق و آذوقه و علف در اين روز بوده است، كه حضرت امّ كلثوم سلام اللَّه عليها با ديدن اين منظره در حق آنان نفرين كردند.(18)
29 محرم - رسيدن كاروان اسرا به شام:
در اين روز اسراى اهل بيت عليهم السلام به حوالى شام رسيدند. ابراهيم بن طلحة بن عبداللَّه جلو آمد و به امام زين العابدين عليه السّلام ‏نزدیک شد، و كينه هائى كه از جراحت شمشيرهاى جنگ جمل در سينه ذخيره كرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت: ديدى غلبه با كيست؟ حضرت فرمود: اگر مى‏خواهى بدانى غالب كيست صبر كن تا هنگام نماز اذان و اقامه بگو، آن وقت مى‏دانى آوازه چه كسى تا قيامت باقى است.(19)

پی‌نوشت‌ها:
1 - فيض العلام: ص 155 - 156
2 - قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 184. فيض العلام: ص 156. معالى السبطين: ج 2، ص 90
3 - اعلام الورى: ج 1، ص 471
4 - اعلام الورى: ج 1، ص 471
5 - قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 204
6 - اعلام الورى: ج 1، ص 470. الوقايع و الحوادث: ج محرم، ص 61. وقايع الايّام: تتمه محرم، ص 132
7 - قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 204. الوقايع و الحوادث: ج محرم، ص 25
8 - قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 205
9 - الوقايع و الحوادث: ج 4، ص 63. وقايع الايّام: تتمه محرم، ص 256
10 - الوقايع و الحوادث: ج محرم‏ص 94. وقايع الايّام: تتمه محرم، ص 263
11 - الوقايع و الحوادث: ج محرم، ص 96. وقايع الايّام: تتمه محرم، ص 263
12 - الوقايع و الحوادث: ج 4، ص 80، 87 - 88
13 - وقايع الايّام: تتمه محرم، ص 281
14 - الوقايع و الحوادث: ج 4، ص 114
15 - ابصار العين فى انصار الحسين عليه السّلام: ص 133
16 - منتخب التواريخ: ص 311
17 - وسيلة الدارين فى انصار الحسين عليه السّلام: ص 115
18 - (قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 332)
19 - (قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 336)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آوای غم (نوحه خوانی و مرثيه سرایی)

سوز دل (مرثيه‎سرايی)

مراثی محرم

همراه با كاروان اسيران

همراه با كاروان اسيران - 2

غم‌نامه محرم - 11

نظرات رسيده: 5

  • بهمن ۰۱, ۱۳۸۶ ۱۱:۰۹ قبل‌ازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    بسم رب الحسین

    تو اسماعیل برگزیده ی خدایی

    و رویای به حقیقت پیوسته ی ابراهیم

    كربلا میقات توست

    محرم میعاد عشق

    و تو نخستین كسی

    كه ایام حج را

    به چهل روز كشاندی

    - و اتممناها بعشر –(دکتر موسوی گرمارودی)

    سلام . این ایام بر شما نیز تسلیت باد

     
  • بهمن ۰۱, ۱۳۸۶ ۱۰:۴۹ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    هاله ای بر چهره از نور خدا دارد حسین
    نوری از هر پنج تن آل عبا دارد حسین
    آشنای عشق را بی آشنا گفتن خطاست
    در غریبی هم هزارار آشنا دارد حسین
    سلام بر استاد بزرگوار
    من هم این ایام سوگواری رو به شما و تمام شیعیان جهان تسلیت عرض مینمایم.
    امیدوارم اربابمان نظری سوی ما داشته باشد.
    انشاالله.
    یا علی

     
  • بهمن ۰۳, ۱۳۸۶ ۱۲:۲۳ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    محرم آمد و رفت و ما مانديم؟
    راستی از محرم چه ارمغانی و چه توشه ای برگرفته ايم؟
    صدای طبل و سنج و دهل يا نوای مداحانی که با سبکهای مختلف به رقابت!‌میپرداختند؟
    شايدم علمهای تنومندی که با رقابت هيئتها در سالهای اخير همه روزه بر وسعت !؟ آنها افزوده می شود.
    ای کاش با کمی معرفت به عزاداری بپردازيم .
    يکی از مداحان متعهد و متدين ميگفت اگر مجلسی رفتيد که فقط مداح دارد و سخنران و روحانی ندارد آنجا را ترک کنيد . چون شور بی شعور بی معناست .
    اشک بر ابا عبدالله بايد با معرفت باشد تا ارزشمند باشد . از سر دلسوزی اشک ريختن سطحی است و عمق ندارد .
    من بينوا که از اين ايام توشه ای ندارم . شما چی؟
    انشا الله که توشه لازم را برگرفته باشيد

     
  • بهمن ۰۶, ۱۳۸۶ ۱۱:۲۸ قبل‌ازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    سلام عليكم
    ايام عزاداري رو تسليت عرض مي كنم
    از اين كه ادعيه و زيارات رو تو وبلاگتون قرار داديد بسيار متشكرم
    علي يارتون

     
  • بهمن ۱۸, ۱۳۸۶ ۱:۲۳ بعدازظهر

    نظر Anonymous ناشناس :

    ان شالله درس بگیریم و از شیعیان واقعی قراربگیریم

     

نظر شما چيه؟

بازگشت به صفحه اصلی