بنی آدم

دی ۲۶، ۱۳۸۶

عَلَى الدُّنيا بَعْدَك العفا

هوالحق

از آن روزى كه خداوند پسرى به اباعبداللَّه‏الحسين عليه‌السلام عطا كرد اسم او را على گذاشت و بعد معروف به على اكبر شد.

فرزند ارشد امام حسين‏عليه السلام بود و در زمان اميرالمؤمنين به دنيا آمده بود. جمالش مثل جمال زيباى رسول خداصلى الله عليه وآله بود و از همين رو هر موقعى كه (در مدينه) بنى هاشم و اهل بيت‏عليه السلام دلشان براى جمال رسول خداصلى الله عليه وآله‏تنگ مى‏شد مى‏آمدند خانه ابى عبداللَّه و جمال زيباى على اكبر را تماشا مى‏كردند از همه بيشتر حضرت زينب عليها السلام به او علاقه داشت. روز عاشورا امام حسين‏عليه السلام به على اكبرش دستور داد كه اذان بگويد، على اكبر ستون خيمه‏ها بود. هر جا زن و بچه‏اى مى‏رفتند محور آنها على اكبر بوده است. اذان گوى حرم بوده. روز عاشورا بعد از اينكه اصحاب به شهادت رسيدند اولين نفر از بنى هاشم على اكبر بود كه براى به ميدان رفتن خدمت ابى عبداللَّه رسيد و دست بابا را بوسيد؛ بابا جان اجازه مى‏دهيد به ميدان بروم جان خود را قربانت كنم (شايد فرمود: برو اما اول با عمه‏ها و خواهرها و اهل حرم خداحافظى كن) آمد ميان حرم تا مهياى رفتن شود، يكى مى‏گويد: داداش كجا مى‏روى و.... فرمود: مرا آزاد كنيد مگر صداى غربت بابايم را نمى‏شنويد. وقتى از خيمه بيرون آمد، هشتاد و چهار زن و بچه براى بدرقه او از خيمه بيرون آمدند و اطراف على اكبر عليه السلام را گرفتند و با او وداع كردند. آمد خدمت بابا، با او خداحافظى كرد. به سوى ميدان نبرد به راه افتاد. ديدند آقا ابى عبداللَّه‏عليه السلام چند قدمى او را بدرقه كرد. وقتى به ميدان رفت، آنقدر قدرت نشان داد و جنگيد كه همه لشگر فرار كردند. رجز خواند خودش را معرفى كرد. شيخ جعفر شوشترى (ره) مى‏گويد وقتى على اكبرعليه السلام به سوى پدر آمد، هيچ كس نبود كه او را دنبال كند. صدا زد: يا اَبا العطش قَد قَتَلنى (از بابا طلب آب نمود). آنقدر ابى عبداللَّه على اكبرش را دوست داشت كه نمى‏خواهد زبان خودش را در دهان او بگذارد. فرمود: هان لسانك (زبانت را بيرون آور...) بعد فرمود: على جان! هر چه زودتر، از دست جدّم سيراب مى‏شوى. على اكبرعليه السلام بار ديگر وارد ميدان شد. چند لحظه گذشت، ناگهان ديدند يكى صدا مى‏زند: بابا! من هم رفتم خداحافظ و... ابى عبداللَّه‏عليه السلام با عجله خود را به بالاى سر فرزندش رساند، صورت به صورت على گذاشت. فرمود: »وُلَدى على، عَلَى الدُّنيا بَعْدَك العفا« (على جان! بعد از تو خاك بر سر دنيا). پسرم! عزيزم!ميوه دلم! خدا بكشد آن كسى كه تو را كشت، پس از آن فرياد زد: جوانان بنى هاشم بياييد و جنازه على اكبر را برداريد و به سوى خيام حرم ببريد.
وقتى هاجر، مادر حضرت اسماعيل‏عليه السلام جريان ذبح پسرش را فهميد اثر كارد را روى گلوى پسرش ديد، اثر طناب را روى دستان اسماعيل‏عليه السلام مشاهده كرد، بيش از سه روز زنده نماند، بااينكه حضرت اسماعيل‏عليه السلام هنوز سالم و زنده بود. اما دل‏ها بسوزد براى ابراهيم كربلا، امام حسين‏عليه السلام، آن هنگامى كه آمد كنار بدن پاره پاره‏ى جوانش، سينه به سينه ى جوانش چسانيد آرام نگرفت، صورت به صورت جوانش گذاشت،.... صداى گريه ى امام حسين‏عليه السلام را تا آن موقع نشنيده بودند، امايك وقت ديدند، امام حسين‏عليه السلام براى على اكبرعليه السلام بلند بلند گريه مى‏كند.

در رزمگاه عشق، نه فرق پسر شكست
دشمن، دُرُست،‌ شيشه ی عمر پدر شكست

پشتی، كه جز مقابل يكتا، دو تا نشد
پشت حسين بود و، زداغ پسر شكست

تا شد سپر به تيغ، سر شبه مصطفی (ص)
سر شد دو تا و،‌ رونق شق القمر شكست

شد با سر شكسته،‌ ز زين سرنگون، ولی
با آن شكست، داد به بيدادگر،‌ شكست

سرسبز شد به اشك نهالم، وليك تيغ
تا اين نهال، خواست برآرد ثمر، شكست

مادر، در انتظار، وزين بی خبر كه تيغ
از تو سرو، ازو دل و، از من كمر شكست

آن دست بشكند، كه سرت را شكست و يافت
پای اميد مادر خونين جگر شكست

صياد دون به داغ تو او را ز پا فكند
زان دل شكسته،‌ از چه دگر بال و پر شكست

با اشك چشم، ريخته شد طرح اين رثاء
زان اين سروده قيمت درّ و گهر شكست

«علی انسانی»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مداحی‌ها:

شب و روز هشتم:

روز هشتم محرم : حضرت علی اکبر عليه السلام (1)

حضرت علی اکبر (ع) (2)

شب و روز نهم:

روز نهم محرم : روز تاسوعا - حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام (1)

حضرت عباس (ع) (2)

روز شمار كربلا:

روز هشتم:

شه‌زاده اكبرا

سوگ‌نامه هشتم محرم

غم‌نامه محرم - 8

روز نهم:

عموجونم تا تو بودی سر و سامونی داشتيم

سوگ‌نامه تاسوعا

غم‌نامه محرم - 9